توی سفر راهیان نور اردیبهشت امسال با حاج ماشالله آخوندی دوست صمیمی شهید میرزایی درباره میرزایی صحبت می کردیم.گفتم به نظرم میرزایی یکی از گنج های کشف نشده دفاع مقدسه و شاید یه جورایی خدا نگهش داشته برای امروز.گفتم به نظرم میرزایی یه الگو و نماد خیلی خوب از شهدا برای نسل امروزه.حاج ماشالله حرفامو تایید کرد و گفت : میرزایی توی جنگم همین طوری بود.همیشه وقتایی وارد عرصه میشد که ورق رو بر می گردوند و یه اتفاق رو رقم می زد.
گفتم چرا به نظرتون توی این همه سال غریب مونده.گفت : نمی دونم.اما شاید به این خاطره که خودش میخواد.می گفت چند بار قصد داشتن براش یادواره و مراسم ویژه بگیرن اما هر بار به دلیلی برنامه ها به هم خورده.
حالا امسال من از چند وقت قبل نیت کرده بودم که یادم بمونه ۲۹ مهر - روز سالگرد شهید مهدی میرزایی - براش مطلب بنویسم توی روزنامه.اما انگار این بار هم خودش نخواست.کلی کار و مطالب مختلف و به ویژه برنامه های متعدد یادواره شهدای وحدت باعث شد که این بار هم میرزایی توی غربت خودش بمونه ...
مزار شهیدان مهدی و رضا میرزایی در گلزار شهدای بهشت رضا (ع) مشهد
امروز فقط خواستم شنونده باشم؛ شنونده حرف هايي که شايد خيلي از ما، خيلي اوقات آن ها را شنيده ايم، اما درکش نکرده ايم و به راحتي هر چه تمام تر از کنارش گذشته ايم.
امروز خبرنگاري را کنار گذاشتم، تمام سوال هايم را فراموش کردم و رفتم تا بشنوم آن چه را که سال ها در دل هايشان نواي درد را سودا مي کرد و اگر هم زباني براي گفتنش پيدا مي شد، گوشي نبود که شنونده باشد. امروز وقتي ديدم که يکي از اسطوره هاي سرزمينم بعد از ۲۷ سال هم نشيني با يک تخت چطور دردمندانه از روزگار گلايه مي کند و دل از من و امثال من بريده است، جگرم آتش گرفت. امروز وقتي ديدم يک رستم عصر حاضر اين آب و خاک، در چشمانم نگاه مي کند و بارش اشک گونه هايش را تر مي کند، زبانم بي تاب حرف زدن شد و امروز وقتي «حرف هاي دلشان» را شنيدم، تازه فهميدم چقدر غفلت آلود شده دلم و چقدر دنيايمان در تلاطم رنگ ها بي روح شده است. فرا رسيدن روز جانباز اين بار هم مناسبتي شد تا يادي از «همواره شهيدان» اين سرزمين کنيم و به سراغ آن هايي برويم که «درد» همدم روز و شبشان است. اما اين بار وقتي به آسايشگاه جانبازان امام خميني(ره) رفتم، ديگر از هيچ کس سوالي نپرسيدم و تنها به همه گفتم: «امروز آمده ايم حرف دلتان را بشنويم.»
جانباز عليزاده را خيلي ها مي شناسند. همان بزرگ مردي که حالا سال هاست به واسطه ضايعه قطع نخاع گردن روي بستر روزگار مي گذراند. وقتي به آسايشگاه مي رسم و او را مي بينم که در گوشه اي با خود خلوت کرده و مشغول تماشاي تلويزيون است، به ذهنم مي رسد که به سراغش بروم. کنار تختش هنوز هم چفيه سياه را به همراه دارد و شايد به واسطه تماشاي آن ياد آن سال ها را در دلش زنده مي کند. وقتي که از او مي خواهم حرف هاي دلش را برايم بازگو کند، تنها با يک جمله جوابم را مي دهد؛ جمله اي که خدا کند خوب درکش کنيم ...؟! «هرچه گفتيم و نگفتيم کسي به دادمان نرسيد و حالا هم ديگر اميدي به گفتن ندارم!»
گفت وگويمان با آقاي عليزاده دقايقي به طول مي انجامد. اما در نهايت هم حاضر نمي شود حرفي بزند و شايد همين سکوت را بايد تمام حرف هاي او دانست!
بعد از او به سراغ بزرگ مرد ديگري مي روم که روي تخت مقابل نشسته و با ۲ نفر ديگر از جانبازان در حال گفت وگو است.
نامش «سيدمحمد موسوي» است و از گفته هايش متوجه مي شوم که اکنون ۲۷ سال از زمان قطع نخاع کمرش مي گذرد. ۲ برادر شهيد و آزاده هم دارد و خودش هم ۵ سال در مناطق عملياتي دفاع مقدس سلحشوري کرده است. حرف هايش را اين طور شروع مي کند: «ما وظيفه مان را تا جايي که در توانمان بود انجام داديم. امروز هم توقع مادي از کسي نداريم. اما انتظارهايي هم از مردم و مسئولان داريم...
ما که امروز اين جا در بستر افتاده ايم مثل تمام مردم اين شهر انسان هستيم، دلمان مي خواهد مسئولان حداقل بيايند حرف دل ما را بشنوند و به مشکلات ما رسيدگي کنند. درباره مردم هم بايد بگويم که متاسفانه آگاهي جامعه نسبت به جانبازان خيلي کم است. رسانه هاي ما در اين زمينه کم کاري کرده اند. مردم، جانباز را نمي شناسند. نمي دانند چه دردهايي مي کشد و چگونه روزگار مي گذراند. ما به هيچ عنوان پشيمان و ناراحت نيستيم. اما انتظار داريم که هر کس به نوبه خود به ما هم فکر کند و اگر وظيفه اي احساس کرد عامل باشد.»
بعد هم کمي به مشکلاتش اشاره مي کند. از سختي هاي بالا رفتن از ۲ پله مي گويد و عبور از يک جدول کوچک و مردمي که گاهي حتي در حد گرفتن ويلچر حاضر به کمک کردن نيستند. از مشکلات خانواده اش براي رسيدگي به او مي گويد، از اين که هر روز دختر ۶ ساله اش از او مي خواهد با هم به شهربازي بروند و پدر نمي تواند. اما بعد از گفتن همه اين ها، اين طور مي گويد: «ما همه اين دردها را تحمل مي کنيم، ولي از مردم، مسئولان و حتي بعضي همرزمانمان انتظار داريم که بيايند و حداقل احوالپرس ما باشند. باور کنيد وقتي بچه هاي ۶-۵ساله مي آيند و اين جا براي ما قرآن مي خوانند تا ۵ روز انرژي مي گيريم و خدا را شکر مي کنيم که اگر ما دردمند شديم، جامعه اين طور نشد. اين ها را که مي بينيم حاضريم ۱۰۰ بار ديگر هم سالم شويم و دوباره به جانبازي برسيم. اما از طرف ديگر خيلي وقت ها پرده هاي پشت پنجره ها را مي کشيم تا حال و روز عده اي از مردم را که عابرپارک هستند نبينيم!»
حجت الاسلام کاشف الحسيني يکي ديگر از جانبازان آسايشگاه امام خميني(ره) است که من امروز شنونده حرف هايش مي شوم. گفته هاي او هم شباهت زيادي به حرف هاي موسوي دارد: «ما حرف هايمان ديگر تمام شده است. امروز ما حرف نداريم، توقع داريم، از خودمان و ديگران، از مسئولان انتظار داريم سعي کنند از اين راه عشق و شهادت که براي اين نسل گشوده شد، عقب نيفتند و سرمايه هايشان را به پست و مقام و امکانات نفروشند. از خودمان هم انتظار داريم راهي را انتخاب کنيم که رضايت رهبر انقلاب در پيمودن آن باشد. ما امروز به يقين رسيده ايم که خيلي از حرف ها دروغ است و تنها حرف هاي قابل باور سخنان امام خميني(ره) و رهبر انقلاب است.»
«حسين اعظمي» جانباز ديگري است که امروز شنونده درددل هايش مي شوم. او برخي از سختي هاي روزگار و دردهاي جسمي را مرور مي کند، اما از يک افسوس سخن مي گويد: «هر روز افسوس مي خورم که چرا شهيد نشدم. هر روز که از عمرمان مي گذرد زندگي سخت تر مي شود، اما در ميان همه اين دردها و زجرهاي روزگار، دردناک ترين نکته براي ما اين است که چرا مانديم...»
بعد از جانباز اعظمي به سراغ يکي ديگر از جانبازان آسايشگاه مي روم که در کنار درياچه پارک، در حاشيه آسايشگاه روي ويلچرش نشسته و مشغول نوشيدن چاي است.«تاجيک» هم مثل جانباز عليزاده تمام حرف هاي دلش را در يک جمله خلاصه مي کند و مي گويد: «اميدواريم خداوند مسئولان ما را از خواب بيدار کند تا آن چه را مي گويند عمل کنند و فرداي قيامت بتوانند پاسخ گو باشند.»
مي خواهم از آسايشگاه خارج شوم که يکي از جانبازان به دنبالم مي آيد و مي خواهد دقايقي را هم شنونده حرف هاي او باشم.
نامش «حميدرضا مداح» است و حالا ۳۰ سال مي شود که ويلچرنشين شده است. حرف هايش را با يک مقايسه شروع مي کند: «نمي دانم اين ها را به عنوان درد بگويم يا تذکري براي مردم. امروز بعد از گذشت ۲۰ سال از پايان دفاع مقدس برخي از ارزش ها در حال فراموشي است؛ همچنين بچه هايي که نماد استقامت و پايداري در اين مرز و بوم هستند. اين ها در دوران جنگ با گوشت و پوست و استخوان مقابل توپ ايستادند، اما بعضي اوقات از کمترين امکانات لازم محروم هستند. در نقطه مقابل افرادي هم هستند که در زمين فوتبال مقابل توپ مي ايستند و وقتي جايگاه و ارزششان را مقايسه مي کنيم بسيار با گروه اول متفاوت است.»
با هم خيلي حرف مي زنيم. از مشکلات متعدد جانبازان در زمينه هاي مختلف برايم مي گويد. اما حرف هايش وقتي به اوج مي رسد که مي گويد: باز هم شرايط ما خوب است. وقتي به حال و روز امثال جانباز عليزاده، جانبازان شيميايي و اعصاب و روان فکر مي کنم تازه مي فهمم مشکلات يعني چه...»به اين جا که مي رسد بغض گلويش مي شکند و گونه هايش ترانه سراي غزل اشک مي شوند. با صدايي همراه با سوز و اشک حرف هايش را ادامه مي دهد: «اين بچه ها با شرايط ويژه اي که دارند در يک بيمارستان بستري هستند و هيچ کس نمي داند چه مي کشند. گاهي اوقات وقتي هم که حرف مي زنند عده اي مي گويند، شما با خدا معامله کرده ايد. اين درست اما حالا که با خدا معامله کرده اند حق حيات ندارند؟! خانواده هايشان نبايد آرامش داشته باشند؟ خيلي ها مي آيند اين جا ظاهر را مي بينند و مي روند! اما از مشکلات جانبازان هيچ چيز نمي دانند...»
يکي از نکاتي که در ميان گفت وگو با جانبازان متوجه آن مي شوم و برايم بسيار عجيب به نظر مي آيد اين است که از چند ماه قبل تا کنون آسايشگاه جانبازان امام خميني(ره) پزشک عمومي ندارد.به اين ترتيب اگر مشکلي براي جانبازان بستري در اين مرکز «درماني» و «توان بخشي» به وجود بيايد، بايد آن ها را با آمبولانس به بيمارستان ديگري منتقل کنند. البته گفته مي شود پزشک متخصص در برخي روزها به آسايشگاه مي آيد، اما پزشک عمومي که تا چند ماه قبل در آسايشگاه به طور دائم حضور داشته است، ديگر در اين آسايشگاه حضور ندارد.
طبق اخبار واصله وبلاگ بنده در مسابقه وبلاگ نویسی خاکریز سایبری برتر شناخته شده است :
نتایج مسابقه وبلاگ نویسی خاکریز سایبری اعلام شد
هيئت داوران مسابقه وبلاگنویسی « خاکریز سایبری 1 » ، همزمان با يوم الله 13 آبان ؛ نتايج اين مسابقه را که به مناسبت هفته دفاع مقدس برگزار شده بود اعلام نمود.
بر اين اساس تعداد 12 وبلاگ به عنوان وبلاگ برتر شناخته شدند.
اسامی برندگان بر اساس حروف الفبا :
محمد مهدی ارغوان www.mmam.blogfa.com
منصوره بخشی www.golesorkh-88.blogfa.com
علی پاپوش www.vjahad.blogfa.com
سميرا حسن زاده www.yek_aseman.persianblog.ir
امين عابدينی www.ya-rasul-alah.blogfa.com
سيده عاليه علوی www.fatemiyoon6.blogfa.com
ابوالقاسم کرمی www.shahid-abad.mihanblog.com
عليرضا کشاورزی www.shahid-kh.blogfa.com
رسول گل محمدی www.mbasiji.mihanblog.com
ميثم مرادی کوچی www.bhfasa.blogfa.com
مجتبی نيکنام www.saniye.mihanblog.com
محسن هوشمند www.m-hooshmand.ir
نحوه اهدای جوايز وبلاگ های برگزيده به زودی اعلام خواهد شد.
پ . ن :
خبر در سایت سپاه فجر استان فارس
اين قالب را نقدا گذاشتم تا ببينيم چه مي شود بعد از غدير .

من اين ها را احساس مي کنم؛ با تمام وجودم. وقتي از تو مي شنوم يا از تو مي خوانم مبهوت مي شوم. تمام وجودم به وجد مي آيد از تلاقي با يک مرد؛ از تفسير لحظه هاي عاشقانه تو، از تک تک خاطرات روزهاي سبز و سرخت در عرصه عرفان و خون و آتش، از حماسه هايي که آفريدي و از روزي که پر گشودي و جاودانه شدي. من نه تو را ديده ام، نه صدايت را شنيده ام و نه حتي زياد از تو شنيده ام، اما با کمي شنيدن و خواندن هم مبهوت تو شده ام. تو يک اسطوره اي ميرزايي؛ يک الگو.
اين روزهاي تقويم مرا به ياد تو مي اندازد. وقتي به روزهاي پاياني مهر مي رسيم ياد مهر ۶۳ مي افتم؛ ياد ميمک، ياد تيپ امام موسي کاظم(ع)، ياد همان روزي که تو بال شهادت گشودي و به جمع دوستان «عند ربهم يرزقون» ات پيوستي.
اي مرد انسان ساز تخريب ! چقدر زيبا آسمان و زمين را در هم تنيدي و گفتي: «دلم را دار خواهم زد...»
دو نفر وسط شهيدان شوشتري و ميرزايي هستند
پس از نوشت نویس:
۱ - چقدر از روزمرگی تنفر دارم و چقدر از این روزها که روزمرگی روز را به روز بعد متصل می کند ، بدم می آید. آنقدر روز مره شده ام که روز شهادت میرزایی هم یادم رفت. صرفا برای رفع آزردگی دل خودم خيلي سريع چند خط نوشتم و با تاخیر چند روزه از شهادت ش چاپ شد ... دلم می خواهد میرزایی این جا بود ...
۲ - دلم تنگ شده برای چند وقت "وقت" ! فرصتی طولانی که بتونم فکر کنم ُ بخونم ُ بنویسم! اما چه می شود کرد که تا نوروز آینده امیدی به چنین فرصتی نیست.مرخصی ها هم که ته کشیده و همین چند روز باقی مونده رو هم گذاشتم برای سفر سوریه در ایام شهادت حضرت رقیه(س) انشالله ...
۳ - لحظه هایم بی تو رنگ زمستان گرفته است
شهریور ، مهر ، آبان ، آذر ...
دلم نمی خواهد به دی برسم
("بخشی" از تراوشات ذهنی ام روی جزوه در کلاس دیروز (۱/۸) صنایع فرهنگی)
چند جرعه جنگ نوشته
ویژه نامه امسال دفاع مقدس روزنامه خراسان که احتمالا بعضی از دوستان درجریانش هستند ، امروز با عنوان "حماسه آفرینان سرزمین خورشید" منتشر شد.به لطف خدا من امسال تونستم ۸ تا مطلب به این ویژه نامه برسونم.سیری در زندگی و شخصیت شهیدان بابانظر ، میرزایی و خادم الشریعه ، گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین آل هاشم نماینده ولی فقیه در ارتش ، آیت الله عالمی نماینده ولی فقیه در سپاه و امیر کهتری فرمانده بازنشته لشکر ۷۷ پیروز ثامن الائمه و گزارشی از حضور در جمع ۲ خانواده که ۳ شهید را تقدیم انقلاب کرده اند مطالب من برای این ویژه نامه بود.البته گزارش حضور در منزل پدر شهیدان دهنوی را به طور مشترک با آقای تفریحی و خانم مشام نوشته ایم.
همه این مطالب را سعی کردم خوب بنویسم اما کمبود زمان و بعضی محدودیت ها اجازه نداد که نوشته هام راضیم کنه.در مجموع همه مطالب ارزش خوندن داره چون هر قدر هم که قلم من حقیر باشه جایگاه شهید رفیع هست که انسان برای خوندنش وقت بزاره. ولی از بین این مطالب ۳ تا شونو بیشتر دوست دارمو بهتون توصیه می کنم شما هم اونارو بخونید:
۱ - گزارش حضور در منزل شهیدان دهنوی
۲ - سیری در زندگی و شخصیت شهید میرزایی
۳ - سیری در زندگی و شخصیت شهید بابا نظر
تیتر ، بخشی از مطلب و لینک همه این مطالب را توی ادامه همین مطلب گذاشتم.
ادامه مطلب
چمران بی مثال
از نگاه من چمران فقط يکيست.يعني فقط چمران مثل چمران بود.نميدانم!شايد بعدا بيايند افرادي که بشوند "مثل چمران".
ولي حالا من کسي را نميشناسم که از دل خانه هاي فقير نشين کوچه پس کوچه هاي بيروت سوخته تا قله هاي يخ زده کردستان حکايت گر دلاور مردي هايش باشد.
نمي شناسم مردي را که دانشگاه بريکلي نامش را با عنوان شاگرد اول ثبت کرده باشد و در حالي که بورسيه حکومت است عليه رژيم طاغوتي فعاليت کند.
نمي شناسم دکتراي فيزيک پلاسمايي را که نوشته هايش تا عمق وجود را متاثر کند و نقاشي هايش چشم را به بلنداي ديده مبهوت.
نمي شناسم استاد دانشگاهي را که در آمريکا کار و خانواده خود را رها کند و تنها با يک هدف به سوي سختي هاي بي پايان بشتابد؛اداي تکليف. آري! فقط چمران اين گونه بود.
به قول استاد رحيم پور ازغدي" افراد زيادي در طول تاريخ حرف هاي زيبا زدهاند.اما يک تفاوت مهم وجود دارد ميان افرادي که حرفهايشان را زندگي کردند و با عمل و خون شان شعر و نثر نوشتند با آن هايي که با گفتن و نوشتن ها زندگي کردند."... وچمران جزو آن هايي بود که اثبات کرد حرفهايش را زندگي مي کند.
مطلب پيش رو بخش هايي از سخنان حسن رحيم پور ازغدي عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي درباره شخصيت شهيد چمران است که هفته گذشته در همايش"مثل چمران" در مشهد بيان شد.
مشروح صحبت های آقای رحیم پور در ادامه مطلب و ویژه نامه شاگرد اول مدرسه عشق روزنامه خراسان
پس از نوشت نویس:
* از همون اولین باری که توی سن ۱۵-۱۶ سالگی رفتم دهلاویه عاشق شخصیت شهید چمران شدم.برام خیلی جالب بود که این مرد چطوری همه خوبی ها را در وجودش با هم گره زده؛عرفان ، هنر ، گفتار زیبا ، علم و از همه مهم تر بندگی خالص و مسئولیت شناسانه.
شاید عملم با این چیزی که میگم هیچ سنخیتی نداشته باشه ولی دوست دارم بزرگترین آرزوم این باشه که "مثل چمران" بشم.هرچند که ره دراز است و ....
* این مطلب را هم توی زمان نسبتا کوتاهی برای ویژه نامه شهید چمران روزنامه که اسمش شد "شاگرد اول مدرسه عشق " نوشتم.ببخشید که ایرادات کوچک و بزرگ زیادی داره.در ضمن ببخشید که با چند روز تاخیر از سالروز شهادت شهید چمران و انتشار ویژه نامه مطلب را روی وبلاگ گذاشتم.
* این روزها امتحتانات دانشگاه و کارهای روزنامه و ... زمان زیادی برای وبلاگ نوشتن بهم نمیده.ولی معمولا وبلاگ خوندنو ترک نمی کنم.الا ایحال دعا کنید من که توی طول ترم نه کلاسی رفتم و نه درس چندانی خوندم در نهایت به رستگاری از نوع درسیش برسم.البته خودمم می دونم خیلی پرروییه!این آخریا دیگه وقتی می رفتم کلاس نه تنها دوستان نزدیک که دوستان دور و حتی استادان محترم هم از تیکه هاشون مارو بی نصیب نمیگذاشتن.ولی خدارا شکر هیچ کدام حذفم نکردند!!!!
ادامه مطلب
حاج آقا محراب عينک زده بود و قطره هاي اشک از چشمانش جاري مي شد. يک بسته دارو هم در دست داشت و هر از چند گاهي قطره اي را از آن بيرون مي آورد و در چشمانش مي چکاند. بچه ها مي گفتند چند روز قبل شيميايي شده است. ولي با اين وجود جبهه را رها نکرده بود.يک رزمنده از خط مقدم تماس گرفت و گفت: آتش دشمن خيلي زياد است؛ به کمک نياز داريم. حاجي يک گروه را فرستاد. ولي باز هم پيام رسيد که به دليل آتش زياد دشمن نيروها به خط نرسيده اند. اين بار خودش به همراه يک گروهان راهي شد. در نزديکي شهرک دوئيجي به رزمنده ها گفت که به حاشيه جاده بروند و منتظر بمانند که آتش دشمن کم شود و بعد به سمت خط حرکت کنند. اما خودش راهي شد تا به نيروها کمک کند. چشمانش نمي ديد به همين دليل به همراه يک موتور سوار به سوي دوئيجي حرکت کرد. هنوز بيشتر از ۱۰۰ متري دور نشده بود که ۳ هواپيماي جنگي عراق به آن ها نزديک شدند و جاده را بمباران کردند. چند لحظه بعد نه موتوري مانده بود و نه موتور سواري...
دفاع مقدس گفتوگو آخرين روزهاي دي سال ۶۵؛ منطقه شلمچه؛ عمليات کربلاي ۵ خيلي از رزمنده ها آن روزها را به خاطر دارند. روزهايي که خاک داغ ديده شلمچه را به سکوي پرواز پرستوهاي عاشق زيادي تبديل کرد. آن هايي که حماسه آفريدند؛ دلير مردانه جنگيدند؛ مخلصانه جانبازي کردند و عاشقانه پرگشودند. مرداني که اسطوره زمان شدند.ورق خوردن تقويم و رسيدن به آخرين روز دي ماه براي ما خراساني ها يادآورحماسه هايي است که يکي از سرداران سلحشور اين ديار دلاورانه در کربلاي ۵آفريد.«شهيد علي اصغر محراب» که با وجود عارضه شيميايي دست از جهاد نکشيد و سرانجام در همين عمليات نيز شهد شيرين شهادت را نوشيد.به همين مناسبت در گفت و گو با برادر، همسر و فرزند اين سردار شهيد جزئيات ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي شهيد محراب را جويا شديم و درباره دلاوري هاي اين حماسه آفرين سرزمين خورشيد سخن گفتيم.
«محمد حسيني محراب» برادر بزرگ تر شهيد محراب در گفت وگو با خبرنگار ما به فعاليت هاي مبارزاتي برادر شهيد ش در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي اشاره مي کند و مي گويد: او در آن زمان با وجود اين که تنها حدود ۱۶ سال داشت، به طور فعال در تظاهرات و ديگر فعاليت هاي انقلابي حضور پيدا مي کرد.اين برادر شهيد در روايت خاطره اي از مبارزات انقلابي شهيد محراب مي گويد: هم زمان با ۱۰ دي ۵۷- که به يک شنبه خونين مشهد معروف شد- علي اصغر در تظاهرات شرکت کرد. با اوج گرفتن کشتارهاي رژيم، او براي اين که از آسيب تيراندازي مصون بماند، به درون يکي از جوي هاي نزديکي باغ نادري پناه برد. در پي اين موضوع پيکر چند نفر از شهدا نيز روي او افتاده بود و علي اصغر تا ساعتي نتوانسته بود، بيرون بيايد.آن شب را نيز با توجه به اين که حکومت نظامي بود به همراه عده ديگري در خانه يکي از اهالي همين محله سپري کرده بود. در حالي که ما در خانه فکر مي کرديم که او شهيد شده است و شب سختي را تا صبح گذرانديم.
«حسيني محراب» در ادامه زندگي برادر شهيدش در سال هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي را اين گونه روايت مي کند: «با پيروزي انقلاب علي اصغر عضو بسيج شد و در فعاليت هاي گوناگون بسيج شرکت مي کرد پس از شروع جنگ تحميلي نيز با توجه به شيفتگي و دلبستگي که به انقلاب داشت عازم جبهه شد. او ابتدا به کردستان اعزام شد و مسئوليت خطرناک و سخت حفاظت از جاده بين سقز و مهاباد را پذيرفت.با گذشت مدتي نيز به واسطه شايستگي هايش به ترتيب فرمانده گروهان، گردان، فرمانده طرح عمليات و تخريب تيپ ويژه شهدا شد. پس از مدتي نيز با تشکيل يگان دريايي تيپ ويژه شهدا در خرمشهر، علي اصغر به عنوان مسئول اين يگان منصوب شد و به طور هم زمان در ۲ جبهه کردستان و جنوب مجاهدت مي کرد».او در ادامه به ماجراي شهادت برادرش در عمليات کربلاي ۵ اشاره و عنوان مي کند: او در اين عمليات رشادت هاي زيادي را از خود نشان داد و با وجود اين که شيميايي شده بود به مشهد بازنگشت و در جبهه ماند. در نهايت نيز در همين عمليات به فيض عظيم شهادت نائل شد.
«سکينه پروانه» همسر شهيد محراب که در زمان حضور اين شهيد در جبهه هاي کردستان و جنوب به همراه ايشان بوده است، در گفت وگو با خبرنگار ما از سختي هاي حضور يک تازه عروس به همراه همسرش در جبهه هاي نبرد سخن مي گويد و اظهار مي دارد: «براي من به عنوان يک خانم ۱۸ ساله خيلي سخت بود که به دور از خانواده و در آن شرايط سخت زندگي کنم.در زماني که شهيد محراب در کردستان بود، من در اروميه بودم و در زمان حضور ايشان در شلمچه نيز خانه ما در اهواز بود. از اين رو من نه همسرم را مي ديدم و نه خانواده را.
«عليرضا حسيني محراب» فرزند اين شهيد نيز که ۲ ماه پس از شهادت پدرش متولد شده است، تنها به واسطه شنيده ها از پدرش سخن مي گويد. اما گويا اين شنيده ها آن چنان براي او غرورآفرين بوده است که تاکيد مي کند:« من به اين که پسر شهيد محراب هستم به خودم مي بالم. آن گونه که من شنيده ام پدرم انسان بسيار خوش اخلاق، شجاع و با محبتي بود و خيلي از اقوام ما در حال حاضر خود را مديون او مي دانند».
عليرضا همچنين به سخنان پدرش که در يکي از نوارهاي به جاي مانده از او اشاره و با افتخار آن ها را اين چنين بازگو مي کند: «پدرم در اين نوار مي گويد: نمي خواهم با يک گلوله کشته شوم. زيرا آن زماني که در صحراي محشر امام علي(ع) با فرق شکافته، حضرت زهرا(س) با پهلوي شکسته، امام حسين(ع) با پيکر بي سر، حضرت عباس(ع) با دست قطع شده، حضرت علي اکبر(ع) با بدن قطعه قطعه و... حضور پيدا مي کنند، من نبايد بدني سالم داشته باشم...»فرزند شهيد محراب مي افزايد: در نهايت نيز پدرم به گونه اي شهيد شد که هيچ قسمتي از بدنش سالم نماند.
در خور اشاره است يادواره شهيد محراب فردا صبح ساعت 9 در مسجد رضوي کوي طلاب برگزار ميشود. در اين يادواره دکتر هوشنگ بزرگي از همرزمان اين شهيد سخنراني ميکند.
دفاع مقدس گزارش تعلل در احداث باغ موزه دفاع مقدس مشهد در حالي روي مي دهد که استان هاي خراسان با حضوري ارزنده در عرصه ۸ سال دفاع مقدس، نقش تعيين کننده اي در روند جنگ تحميلي داشته اند و ياد و خاطره سرداران شهيد و نام آشناي اين ديار نيز در تاريخ دفاع مقدس به جاي مانده است. اما اکنون نمايندگان مشهد در مجلس شوراي اسلامي هم با انتقاد از اين روند کند، خواستار تسريع در احداث باغ موزه دفاع مقدس خراسان رضوي اند.
«امير حسين قاضي زاده» نماينده مردم مشهد و کلات در مجلس شوراي اسلامي در گفت و گويي با خراسان، روند احداث باغ موزه دفاع مقدس خراسان رضوي را در مقايسه با ديگر استان ها «خيلي عقب» توصيف مي کند و مي گويد: متأسفانه ما هنوز هم با گذشت ۱۲ سال در مرحله جانمايي و انتخاب زمين براي احداث باغ موزه قرار داريم و بعد از اين هم بايد به فکر تأمين اعتبار براي اين پروژه باشيم.وي عامل کند پيش رفتن اين پروژه را دست اندرکار بودن چند نهاد گوناگون مي داند و در بيان راهکار رفع اين مشکل، چنين مي گويد: بايد استانداري به عنوان متولي هماهنگي بين نهادهاي استان براي تعيين تکليف باغ موزه دفاع مقدس و رفع مشکلات اين پروژه وارد عمل شود.قاضي زاده انتخاب استاندار را به عنوان فرمانده قرارگاه باغ موزه دفاع مقدس استان در اين زمينه مثبت ارزيابي و ابراز اميدواري مي کند که با اين اقدام هماهنگي بيشتري ميان نهادهاي متولي در اين امر به وجود بيايد.
اين عضو کميسيون بهداشت و درمان مجلس شوراي اسلامي سپس به تبيين ضرورت احداث اين باغ موزه مي پردازد و با بيان اين که ۸ سال دفاع مقدس يکي از دوره هاي ارزشمند تاريخ کشور ماست، مي افزايد: جنگ تحميلي باعث تقويت بنيه معنوي جامعه ما شد و اين اولين باري بود که طي ۱۰سال اخير دشمن به ميهن ما تجاوز کرد و جوانان اين مرز و بوم غيرتمندانه در برابر کل دنيا ايستادگي کردند و حتي يک وجب از خاک کشور را به دشمن ندادند.
قاضي زاده از دفاع مقدس به عنوان هويت ملي ايرانيان و انقلاب اسلامي ياد مي کند و با تأکيد بر احداث باغ موزه دفاع مقدس چنين مي گويد: ما بايد محلي را ايجاد کنيم که نسل هاي بعد از جنگ با ياد و نام رزمندگان اين مرز و بوم و ايثارگري و جانبازي آن ها آشنا شوند.وي مي افزايد: ما در حال حاضر شاهديم که خيلي از کشورهاي دنيا برخي اقدامات انجام شده را در جنگ هاي مادي شان با افتخار جلوه گر مي کنند. ولي ما براي يک امر مقدس کوچک ترين اقدامي هم نکرده ايم.
قاضي زاده مشهد را به عنوان اولويت اول کشور براي احداث باغ موزه دفاع مقدس عنوان مي کند و در توضيح اين مطلب مي گويد: حضور سالانه ميليون ها زائر در پايتخت معنوي ايران و حماسه سازي بزرگ رزمندگان خراساني در عرصه دفاع مقدس، مشهد را به عنوان بهترين محل براي نشر ارزش هاي دفاع مقدس مطرح مي کند.
«جواد آرين منش» ديگر نماينده مردم مشهد و کلات در مجلس شوراي اسلامي نيز احداث باغ موزه دفاع مقدس استان را ضرورتي «جدي» و «انکارناپذير» عنوان و تأکيد مي کند: تأسيس موزه دفاع مقدس اقدامي است که بايد بلافاصله بعد از پايان جنگ تحميلي به وقوع مي پيوست. چرا که بسياري از آثار دفاع مقدس در طول اين سال ها از بين رفته است.
نايب رئيس کميسيون فرهنگي مجلس با تأکيد بر اين که نبايد اجازه دهيم خاطرات مقطع زرين دفاع مقدس و انقلاب اسلامي از ذهن مردم محو شود، مي گويد: اکنون هم با اين که ۲۰ سال از پايان جنگ تحميلي گذشته و براي انجام اين اقدام خيلي دير است، باز هم بايد اين اقدام با سرعت انجام شود. چرا که هنوز هم برخي از خاطرات، اطلاعات و آثار مربوط به دفاع مقدس باقي مانده است که مي توانيم آن ها را حفظ کنيم.
اما آرين منش در پاسخ به اين سوال که نمايندگان استان در مجلس براي محقق شدن اين موضوع چه اقدامي انجام داده اند، به مصوبات کميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي براي باغ موزه هاي دفاع مقدس اشاره و عنوان مي کند: با اين که طي چند سال اخير بودجه اين امر در لايحه بودجه سالانه کشور به تصويب رسيده، متأسفانه اين بودجه شکل اجرايي به خود نگرفته و حتي در برخي سال ها جذب هم نشده است.او همچنين به عنوان رئيس مجمع نمايندگان استان اعلام آمادگي مي کند که اين مجمع اقدام لازم را درا ين زمينه با جديت پي گيري مي کند.
«جواد اردکاني» که پيش از اين با کارگرداني فيلم سينمايي «به کبودي ياس» به روايت زندگي «شهيد برونسي» يکي از سرداران شهيد خراسان در دفاع مقدس پرداخته بود، اين روزها نيز مشغول توليد پروژه سينمايي ديگري با عنوان «شور شيرين» با موضوع زندگي سردار شهيد کاوه است. او که با «به کبودي ياس» در بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر موفق شد سيمرغ بلورين بخش هاي جلوه هاي ويژه و نگاه ملي را کسب کند، در حال حاضر نيز اميدوار است با رساندن «شور شيرين» به بيست و نهمين جشنواره فجر، بار ديگر نام يکي از سرداران سرافراز شهيد خطه خورشيد را در مهم ترين رويداد سينمايي کشور طنين انداز کند.البته مشکلاتي نيز در اين مسير وجود دارد که اردکاني اين گونه درباره آن ها سخن مي گويد: «متأسفانه تاکنون برخي از قول هاي داده شده براي حمايت از اين پروژه، از جمله وعده استانداري خراسان رضوي عملي نشده است.» او در حالي از عملي نشدن وعده استانداري خراسان رضوي براي پروژه سينمايي شهيد کاوه سخن مي گويد که «اصغري» تهيه کننده اثر و «ايافت» مشاور فيلم نامه نيز طي چند هفته گذشته در گفت و گوهايي با خبرنگار ما از اين موضوع گلايه کرده و گفته بودند که همچنان منتظر عملي شدن اين وعده هايند.در مطلب پيش رو طي گفت و گويي با «جواد اردکاني» آخرين خبرها درباره پروژه سينمايي شهيد کاوه را جويا شديم و درباره جزييات اين اثر سينمايي نيز صحبت کرديم.
«جواد اردکاني» که اين روزها در استان کرمانشاه به سر مي برد و مشغول توليد فيلم سينمايي «شور شيرين» است در گفت و گو با خراسان اين گونه درباره اين اثر توضيح مي دهد: «شور شيرين، روايتگر ماجراي زندگي شهيد کاوه در سال هاي ۵۹ و ۶۰ است؛ زماني که هنوز تيپ ويژه شهدا تشکيل نشده بود و شهيد کاوه به عنوان مسئول عمليات سپاه سقز در منطقه کردستان حضور داشت. البته در برخي از ديالوگ ها به توصيف ويژگي ها، شخصيت و جزيياتي از زندگي سال هاي گذشته اين شهيد نيز پرداخته ايم.»
او سپس درباره ميزان پيشرفت کار فيلم برداري و تدوين اثر مي گويد: «تاکنون ۹۰ درصد فيلم برداري انجام شده است. همچنين هم زمان کار تدوين را هم شروع کرده ايم و تا اين لحظه بخشي از کار تدوين نيز به پايان رسيده است.»«اردکاني» اميدوار است که تا دو هفته آينده تمام مراحل توليد «شور شيرين» انجام شود. البته او اين موضوع را مشروط به مساعد بودن شرايط آب و هوا مي داند و مي افزايد: در حال حاضر شرايط جوي مشکلاتي را براي ما به وجود آورده است که اميدواريم با بهتر شدن شرايط، در مدت معين شده کار را به اتمام برسانيم.
در ادامه اين سوال را از کارگردان پروژه سينمايي شهيد کاوه مي پرسيم که برنامه شما براي حضور در جشنواره فجر چيست؟او که مصمم است شور شيرين را به بيست و نهمين جشنواره فيلم فجر برساند، پاسخ مي دهد: تمام تلاش ما اين است که اين فيلم را در جشنواره امسال به نمايش بگذاريم. اردکاني هدف خود را شرکت در بخش مسابقه جشنواره عنوان مي کند و در عين حال مي گويد: اين که ما در کدام بخش جشنواره حاضر شويم منوط به نظر هيئت داوران و مسئولان جشنواره است.
موضوع حمايت از پروژه سينمايي شهيد کاوه، بحثي است که از مدت ها قبل و حتي پيش از شروع توليد «شورشيرين» نيز مطرح شده بود و مجموعه هايي از جمله استانداري خراسان رضوي و سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران قول هايي را در اين زمينه داده بودند.اما اکنون با اتمام حدود ۹۰درصد کار فيلم برداري و در حالي که «اصغري» تهيه کننده اثر چندي پيش از تحقق کمک سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران به «شورشيرين» خبر داده بود اردکاني مي گويد: هنوز هم برخي وعده ها از جمله قول هاي استانداري خراسان رضوي محقق نشده است و ما منتظر تحقق قول مسئولان استانيم.
سوال ديگري که در گفت وگو با جواد اردکاني، کارگردان پروژه سينمايي شهيد کاوه مطرح مي کنيم اين است که روند کار تاکنون چه حد از انتظارات او را برآورده است.اردکاني ضمن اين که تاکيد مي کند به همراه همکارانش تلاش زيادي براي ترسيم چهره صحيح از شخصيت شهيد کاوه داشته اند، مي گويد: ما با سخت گيري و دقت نظر زيادي کار کرده ايم. اما اين که بخواهيم بگوييم چه مقدار از انتظارات محقق شده، بهتر است تا اکران فيلم و ارزيابي آن توسط کارشناسان صبر کنيم.او البته از بازي «حميد عمارلو» بازيگر نقش شهيد کاوه ابراز رضايت مي کند و ادامه مي دهد: «عمارلو» از نظر جثه و چهره شباهت زيادي با شهيد کاوه دارد و بازيگر توانمندي هم است.
چندي پيش در گفت وگويي که با حميد ايافت مشاور فيلم پروژه سينمايي شهيد کاوه داشتيم، او اعلام کرده بود که عنوان «شورشيرين» نام اثر در مراحل توليد است و اين فيلم با نام ديگري اکران مي شود.اردکاني نيز درباره اين موضوع به خبرنگار ما مي گويد: ما در حال بررسي براي يافتن نام مناسب تري مي باشيم ولي هنوز عنواني بهتر از «شورشيرين» پيدا نکرده ايم.
در ادامه از اردکاني مي پرسيم که از ميان دوستان و نزديکان شهيد کاوه چه افرادي در شورشيرين به تصوير کشيده شده اند که او پاسخ مي دهد: به طور طبيعي بايد خيلي از شخصيت هاي همراه و هم رزمان شهيد کاوه در اين فيلم حضور مي داشتند که در اين ميان برجسته ترين شخصيت شهيد «چنگيز ابنيه فرد» فرمانده سپاه سقز در آن سال هاست. علاوه بر او شهيد «عصمتي پور» و تعدادي ديگر از همراهان شهيد کاوه نيز در اين اثر به تصوير کشيده شده اند.
۱۷دي ماه در تاريخ اين مرز و بوم يادآور پرواز يکي از رزمندگان سرافراز خطه خورشيد در عرصه پيکار ۸ سال دفاع مقدس است.مردي که با نوشيدن شهد شهادت عنوان اولين سردار شهيد خراسان را به خود اختصاص داد و امروز با گذشت ۳۰سال از عروج ملکوتي او هنوز هم عطر ياد و نام و خاطره رشادت هاي جوان مردانه اش در کوچه باغ خاطرات سلحشوران اين مرز و بوم به مشام مي رسد. شهيد بابامحمد رستمي مردي است که يکي از هم رزمانش او را چنين توصيف مي کند: «شهيد رستمي همان گونه که از نامش پيداست براي رزمندگان اسلام در جبهه ها همچون پدري بااخلاق نبوي بود و از نظر شجاعت و جوان مردي نيز در هيبت رستم زمان بود.»به مناسبت سالروز شهادت اين سردار سرافراز سپاه اسلام ساعتي را ميهمان خانه شهيد رستمي بوديم و از اين دلاورمرد سرزمين خورشيد سخن گفتيم.
به همراه عکاس روزنامه کوچه و خيابان هاي شهر را پشت سر مي گذاريم و به آدرسي مي رسيم که فرزند شهيد بابارستمي به ما داده است. زنگ را مي فشارم و پس از باز شدن در، فرزند شهيد به استقبالمان مي آيد.با ورود به منزل نيز همسر شهيد را مي بينم که با چهره اي متبسم از ما استقبال مي کند. پس از تعارفات معمول دور هم مي نشينيم و سخن گفتن از رشادت ها و روحيات شهيد بابا محمدرستمي را در حضور همسر، فرزند و يکي از هم رزمان اين سردار سرافراز خطه خراسان آغاز مي کنيم.
«زهرا بهادري» همسر شهيد بابارستمي در ابتدا از روحيات و شخصيت همسر شهيدش در سال هاي اول آشنايي شان سخن مي گويد و اين گونه شهيد بابارستمي را توصيف مي کند: زماني که ما با هم ازدواج کرديم شهيد بابارستمي حدود ۲۰ سال داشت، ولي با اين وجود آن چنان مومن و پاک بود که حتي نماز شب هايش هم قضا نمي شد. هميشه روزهاي اول، پانزدهم و آخر ماه را روزه مي گرفت و حتي به من هم اطلاع نمي داد تا اين که احتمالا از خواب بيدار نشوم و برايش سحري آماده کنم. همچنين با وجود اين که سن کمي داشت، مورد اعتماد و مشورت همه اقوام و آشنايان بود. پدر من وخيلي از آشنايان با وجود اين که از نظر سني از او بزرگ تر بودند، همواره در کارهايشان با شهيد بابارستمي مشورت مي کردند و نظرات او را به کار مي بستند.
او در ادامه به فعاليت ها و مبارزات شهيد بابارستمي در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي اشاره مي کند و درباره شروع اين فعاليت ها مي گويد: «روزي آقاي رستمي از محل کارش به خانه آمد و روزنامه اي به من نشان داد. در اين روزنامه تصوير امام خميني(ره) چاپ شده بود. آن زمان هنوز مسائل مربوط به انقلاب و امام در جامعه خيلي مطرح نبود و من هم آشنايي نداشتم. شهيد بابارستمي به من گفت: «اين عکس رهبر ماست. ايشان در حال حاضر در پاريس حضور دارند. من مي خواهم در راهي قدم بردارم که خطرهاي زيادي دارد. از تو مي خواهم که در اين مسير همراهي ام کني» در واقع او در اين روز به طور کامل مسائل مربوط به انقلاب و نهضت را براي من روشن کرد و از آن روز به بعد ما همواره آماده حضور نيروهاي ساواک و حمله به خانه مان بوديم.خانم بهادري تاکيد مي کند: شهيد بابا رستمي در سال هاي قبل از پيروزي انقلاب فعاليت هاي زيادي را در زمينه توزيع اعلاميه هاي امام خميني(ره) انتشار نوار سخنراني هاي ايشان و.. انجام مي داد.
اين همسر شهيد در ادامه توصيف روحيات و شخصيت شهيد بابارستمي از او به عنوان انساني خوش اخلاق و دوست داشتني ياد مي کند و چنين مي گويد: همه آشنايان مي دانستند که شهيد بابارستمي انسان بسيار خوش اخلاقي است و از اين رو همه به او علاقه داشتند.هر زمان که به خانه مي آمد، با وجود خستگي مفرط هرگز خود را خسته نشان نمي داد و با چهره اي گشوده با ما رفتار مي کرد.
خانم بهادري که بغض محبوس شده در گلويش بارها در طول اين گفت وگو در صداي گرفته اش نمود پيدا مي کند در ادامه چند خاطره از همسر شهيدش را روايت مي کند.او در ابتدا به ماجراي درگيري شهيد بابا رستمي با بني صدر اشاره مي کند و مي گويد: آن طور که دوستان شهيد به ما گفته اند روزي در جلسه اي (احتمالا شوراي عالي دفاع) شهيد بابارستمي به شدت با بني صدر درگير مي شود.ماجرا از اين قرار بوده است که بني صدر با در اختيار گذاشتن تجهيزات جنگي و مهمات به نيروهاي رزمنده مخالفت مي کرد و اين موضوع با انتقاد تند آقاي رستمي مواجه شد. حتي بعضي از دوستان شهيد به ما گفته اند که اين ماجرا به درگيري فيزيکي بين شهيد بابارستمي و بني صدر هم کشيده شده است.
اين همسر شهيد در بيان خاطره ديگري از شهيد بابا رستمي مي گويد: روزي آقاي رستمي به خانه آمد و به من گفت: «هر کدام از بچه هاي ما روي يک تشک مي خوابند. شما از اين پس از ۲ دخترمان بخواه که روي يک تشک بخوابند و پسرمان هم روي يک تشک بخوابد و تشک ديگر را آماده کن که من ببرم.» شهيد بابا رستمي در برابر اعتراض من به اين موضوع هم گفت: خانواده اي را مي شناسم که بچه هايشان روي حصير مي خوابند. پس از اين در زمان تشييع جنازه شهيد خانمي را ديدم که به همراه ۳ فرزندش گريه کنان مي گويد که دوباره بچه هايم يتيم شدند. بعدا متوجه شدم که شهيد بابارستمي از اين خانواده که پدرشان را از دست داده بودند حمايت مي کرده و آن تشک را هم براي آن ها برده است.
حسن رستمي فرزند شهيد بابارستمي که در زمان شهادت پدرش حدود ۶ سال داشته نيز در اين گفت وگو به نقل خاطراتي از پدرش مي پردازد. او به علاقه شهيد بابارستمي به ورزش کشتي اشاره مي کند و اين گونه مي گويد: علاقه پدرم به کشتي خيلي زياد بود و هميشه دوست داشت که من هم کشتي گير شوم. از اين رو به من آموزش هم مي داد و من در سن ۶ سالگي با آموزش هاي پدرم مي توانستم با يک پسر بزرگ تر از خودم کشتي بگيرم.
«خلقي» يکي از هم رزمان و دوستان شهيد بابارستمي هم در اين گفت وگو از اين هم رزم شهيدش به عنوان مردي شجاع، مهربان، دوست داشتني و در عين حال فرمانده اي قاطع ياد مي کند و با اشاره به اين که شهيد بابارستمي از اولين موسسان سپاه خراسان بوده و در زمان شهادت نيز در جايگاه فرمانده عمليات سپاه خراسان فعاليت مي کرده است، چنين مي گويد: همان گونه که از نام شهيد بابامحمد رستمي پيداست او براي رزمندگان اسلام همچون پدري با خلق نبوي بود و در عرصه شجاعت و پهلواني نيز در هيبت رستم زمان بود.
پروژه سينمايي شهيد کاوه با عنوان «شورشيرين» اين روزها آخرين مراحل فيلم برداري را در استان کرمانشاه پشت سر مي گذارد و به گفته اصغري تهيه کننده اين اثر، در جشنواره فيلم فجر امسال براي اولين بار اکران مي شود.«شورشيرين» پس از «به کبودي ياس» دومين اثر سينمايي محسوب مي شود که به کارگرداني «جواد اردکاني»، به زندگي سرداران خراساني 8 سال دفاع مقدس مي پردازد.اردکاني در اين اثر تلاش کرده است، بخش هايي از زندگي شهيد کاوه را در سال هاي ۵۹ و ۶۰ در منطقه کردستان به تصوير بکشد؛ همچنين به گفته «مجيد ايافت» مشاور فيلم نامه در اين اثر با بازگشت به گذشته، به زاويه هاي ديگري از زندگي اين سردار خراساني ميدان نبرد ۸ سال دفاع مقدس نيز پرداخته شده است.در مطلب پيش رو، طي گفت وگويي با مجيد ايافت مشاور فيلم نامه و پژوهشگر پروژه، اطلاعات بيشتري را درباره اين اثر سينمايي جويا شديم.به گفته او هنوز برخي وعده ها براي حمايت اين فيلم محقق نشده است.
«مجيد ايافت» مشاور فيلم نامه پروژه سينمايي شهيد کاوه و از هم رزمان اين سردار خراساني ۸ سال دفاع مقدس، طي گفت وگويي با خبرنگار ما با اشاره به اين که کار نگارش فيلم نامه «شورشيرين» از سال ۸۸ شروع شده است، چنين مي گويد: در واقع بخش اصلي کار که بازنويسي و تدوين نهايي فيلم نامه بود، توسط جواد اردکاني انجام شد. ولي در مجموع فيلم نامه پروژه سينمايي شهيد کاوه، کار مشترکي ميان من، جواد اردکاني و ماشاءا... شاهمرادي زاده است.او درباره داستان اين فيلم نامه نيز ابراز مي دارد: نگاه اصلي اثر به زندگي شهيد کاوه در سال هاي ۵۹و۶۰ است؛ زماني که نيروهاي انقلابي مناطق کردستان و آذربايجان غربي در اوج مظلوميت با رژيم بعث عراق مبارزه مي کردند و شهيد کاوه براي اولين بار به اين منطقه اعزام شد. البته در همين مدت سعي شده است، با بازگشت هايي به گذشته، ابعاد شخصيتي، اخلاقي و نظامي گري شهيد کاوه نيز به تصوير کشيده شود.
ايافت به نام اين اثر هم اشاره مي کند و مي گويد: «شور شيرين» عنواني است که براي مراحل فيلم برداري و توليدانتخاب شده است و اين احتمال وجود دارد که فيلم با عنوان ديگري اکران شود که البته هنوز انتخاب نشده است.
ايافت در ادامه به توليد چند اثر تلويزيوني و پويانمايي با موضوع محوري شهيد کاوه در سال هاي اخير اشاره مي کند و از آن ها به عنوان پيشينه هايي که زمينه توليد پروژه سينمايي شهيد کاوه را فراهم کرد، ياد مي کند.
به گفته او توليد يک مجموعه ۱۳ قسمتي با عنوان «کاوه، حماسه اي ديگر» در قالب برنامه روايت فتح، زمينه اصلي توليد آثار ديگر درباره زندگي و شخصيت شهيد کاوه بود.ايافت مي گويد: پس از آن نيز يک اثر پويانمايي ۱۳ قسمتي با عنوان «حماسه کاوه» در صداوسيماي خراسان رضوي توليد شد. همچنين يک بازي رايانه اي با عنوان «نبرد آلواتان»، با موضوع مبارزات کاوه نيز توسط موسسه تبيان تهيه شده که هنوز وارد بازار نشده است.اين هم رزم شهيد کاوه که دستي در تهيه تمام اين آثار داشته است همچنين از نگارش فيلم نامه يک اثر تلويزيوني با موضوع شهيد کاوه سخن مي گويد و با بيان اين که اين مجموعه تلويزيوني مي تواند کامل ترين اثر با موضوع شهيد کاوه باشد، مي افزايد: من اين فيلم نامه را در ۵۰ قسمت تهيه کرده ام و در سال ۸۶ به شبکه يک و ۲ سيما ارائه داده ام. وي هنوز پاسخي درباره آن دريافت نکرده ام.
در ادامه گفت وگو با مشاور کارگردان و مسئول گروه تحقيق پروژه سينمايي شهيد کاوه اين سوال را مطرح مي کنيم که در اين اثر از ميان هم رزمان و شخصيت هاي همراه با شهيد کاوه در سال هاي جنگ تحميلي، چه افرادي به تصوير کشيده شده اند؟ايافت پاسخ مي دهد: تمام افرادي که با شهيد کاوه در منطقه «سقز» همراه بودند، در اين اثر به تصوير کشيده شده اند ولي شاخص ترين شخصيت حاضر در داستان، شهيد «چنگيز ابنيه فرد» فرمانده سپاه سقز در آن زمان است که مدتي نيز به عنوان معاون شهيد کاوه خدمت مي کرد.
اين رزمنده سال هاي دفاع مقدس، در پاسخ به اين سوال که مهم ترين ويژگي و پيام يک اثر سينمايي درباره شهيد کاوه، چه بايد باشد، چنين پاسخ مي دهد: بي گمان ابعاد نظامي گري، نبوغ و تدبير شهيد کاوه بايد به عنوان يکي از محورهاي ساخت فيلم مورد توجه قرار گيرد. ولي به نظر من آن چه بايد در مجموعه آثار دفاع مقدس و به ويژه پروژه سينمايي شهيد کاوه بيشتر مورد توجه قرار بگيرد، وجوه تمايز ۸ سال دفاع مقدس با ديگر جنگ هاي تاريخ است. شکي نيست که اين موضوع متاثر از روحيات و معنويت رزمندگان ماست که به صورت داوطلبانه و با وجود همه کمبودها و نقص تجهيزات با عشق و علاقه در جبهه هاي حق عليه باطل حضور پيدا کردند و معادلات را بر هم زدند. بي گمان افرادي مانند شهيد کاوه مي توانند الگوي بسيار ارزنده اي براي جوانان ما باشند.
مجيد ايافت در بخش ديگري از اين گفت وگو فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي انجام شده در حوزه دفاع مقدس را مورد نقد قرار مي دهد و در گلايه اي از متوليان اين امور اين جمله را به زبان مي آورد که «اقدامات فرهنگي و تبليغي انجام شده طي سال هاي بعد از جنگ تحميلي فقط در حد رفع تکليف مجموعه هايي بوده است که بايد در اين حوزه کار مي کردند.»او اقدامات انجام شده در حوزه هاي سينما، تلويزيون، ادبيات و... را براي معرفي سرداران شهيد به عنوان «الگوهاي راهگشاي مسائل امروز جامعه» ناکافي مي داند و مي گويد: مقطع زماني دفاع مقدس، يک گنجينه بزرگ فرهنگي و معرفتي براي انقلاب اسلامي است که ما هنوز نتوانسته ايم از آن به خوبي بهره مند شويم.
ايافت در ادامه بيان گلايه هايش از متوليان امور فرهنگي در حوزه دفاع مقدس مي گويد: تاکنون تنها افرادي که با تمام وجود سختي ها و در عين حال برکات ۸ سال دفاع مقدس را درک کرده بودند، به عنوان وظيفه پا به اين عرصه گذاشته اند و همچون سال هاي جنگ تحميلي که با وجود تمام مشکلات و کمبودها دشمن را مغلوب کردند، در عرصه هاي فرهنگي هم به فعاليت پرداختند.او به برخي اقدامات شايسته انجام شده طي سال هاي اخير هم اشاره مي کند و در عين حال مي گويد: اما در مجموع دستگاه هاي متولي از اقدامات فرهنگي با موضوع دفاع مقدس چندان حمايت و پشتيباني لازم نمي کنند و هنوز هم اين حمايت ها در سطح مطلوب نيست.
مشاور فيلم نامه پروژه سينمايي شهيدکاوه به قول هايي که براي حمايت از اين پروژه از سوي استانداري خراسان رضوي و... داده شده است هم اشاره مي کند و چنين مي گويد: بسياري از سازمان ها و نهادها از همان اولين روزهاي مطرح شدن موضوع اين پروژه سينمايي، براي فراهم کردن امکانات و منابع مادي مورد نياز قول هايي دادند. ولي در حال حاضر با نزديک شدن به مراحل پاياني ساخت اثر هنوز هم اين قول ها محقق نشده است. از همين رو حتي امکان حذف برخي از قسمت هاي فيلم که نيازمند امکاناتي همچون بالگرد و... است نيز وجود دارد!
به اتاق که وارد مي شويم، بيش از هر چيز قفسه و کتاب هاي قديمي و تابلوهايي از تصاوير فرزندان شهيد خانواده خودنمايي مي کند. همسر استاد که در طول گفت وگو بارها با ستايش و ابراز محبت صميمي همسرش روبه رو مي شود، از ما استقبال مي کند.پيش از اين که گفت وگو را شروع کنيم، استاد يادي از ۲ فرزند شهيدش مي کند و با سخنان خود روحيه جوان و اميدوارش را در پس پرده سپيدي هاي سروروي و ضعف هاي جسمي حاصل از گذشت ۸۵ سال عمر نشان مي دهد. «خدا نعمت را بر من تمام کرده است. ۲فرزند شهيد، يک فرزند آزاده، همسر بسيار خوب، توفيق خدمت به حضرت علي بن موسي الرضا(ع) و... مگر من از اين دنيا چه مي خواهم. بزرگ ترين افتخار من و همسرم اين است که پدرومادر ۲ شهيد هستيم».به بهانه برگزاري چهارمين جشنواره شعر دفاع مقدس خراسان رضوي و تجليل از استاد قاسم سرويها پيشکسوت عرصه شعر استان، ساعاتي را ميهمان اين شاعر برجسته خطه خورشيد بوديم و با او هم کلام شديم.
خراسان: اولين شعرتان را در چه زماني سروديد و چگونه بود که به عرصه شعر وارد شديد؟
*به طور کامل و دقيق به ياد ندارم. ولي در همين حد به خا طرم هست که حدود ۱۵ سال داشتم. شبي در خانه به پدرم گفتم که مي خواهم براي خدا شعر بگويم. در آن زمان حتي نمي دانستم که به اين گونه شعر مي گويند شعر توحيدي. پدر نيز من را خيلي تشويق کرد و من هم همان شب شعري را سرودم. البته در حال حاضر متن اين شعر يادم نيست ولي مي دانم که سروده خيلي خوبي نبود. صبح روز بعد اين شعر را براي پدرم خواندم و او نيز خيلي من را تشويق کرد. بعد از مدتي هم به طور اتفاقي با جلسه هاي شعر استاد هاشمي آشنا شدم و در آن شرکت کردم.موضوع اصلي شعرهايي که در اين جلسه خوانده مي شد، سروده هاي مذهبي بود و معمولا اعضا در مدح ائمه اطهار(ع) اشعاري مي خواندند.بعد از مدتي با استاد آذر که از بزرگان جلسات شعر مشهد بود آشنا شدم و شعرهايم را برايش مي خواندم.او علاوه بر اين که شاعر و يک استاد خيلي خوب در زمينه شعر بود، انساني بسيار مومن، با معنويت، خوش اخلاق و مهربان نيز بود و شاعران و مداحان را خيلي تشويق مي کرد.در واقع اين تشويق هاي استاد آذر براي من و ديگر شاعران و مداحان بسيار ارزشمند و کارگشا بود.
خراسان: شما پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در فعاليت هاي مبارزاتي و... با رهبر معظم انقلاب همراه بوديد. کمي هم از رابطه تان با حضرت آيت ا... خامنه اي در آن سال ها بگوييد.
* در آن زمان حضرت آيت ا... خامنه اي در بعضي جلسه ها و به ويژه مسجد کرامت سخنراني مي کردند. به واقع سخنراني هاي ايشان براي همه اقشار جامعه راهگشا و مفيد بود و تاثير به سزايي داشت. در يکي از دوره هايي که حضرت آيت ا... خامنه اي در زندان رژيم بودند، من شعري را در مدح ايشان سرودم که هم اکنون در پشت جلد کتاب سروده هايم درج شده است.
آزادي اگر مي طلبي زين قفس تنگ
اي مرغ گرفتار بزن بال و پري چند
خراسان: چگونه شد که به سرودن شعر در حوزه دفاع مقدس روي آورديد؟
*من در سال هاي جنگ تحميلي هم زمان که مدير کل فرهنگ خراسان بودم، در جبهه نيز حضور پيدا مي کردم. البته با توجه به اين که توان رزمي براي جنگ نداشتم، همراه با آقاي اکبرزاده و چندنفر ديگر براي فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي به جبهه ها مي رفتيم و براي رزمندگان برنامه سخنراني، شعرخواني و مداحي برگزار مي کرديم. در همان زمان من همچون برخي ديگر از شاعران برجسته کشور، سرودن شعر با موضوع دفاع مقدس را آغاز کردم.
خراسان: استاد! لطفا يکي از اشعارتان را در زمينه دفاع مقدس براي ما و مخاطبان روزنامه بخوانيد:
من آن خاک طلاخيز گهربار خوزستانم
چراغ پرفروغ نوربخش ملک ايرانم
براي دفع روباهي چو تو صدام تکريتي
هزاران در هزار شير خفته در نيستانم
تو مي نازي به آمريکاي بي فرهنگ بي وجدان
ولي من سرفراز از خسرو ملک خراسانم

همه آمده بودند و تقريبا جاي خالي در سالن نبود. دانشجو، استاد دانشگاه، مسئول و... همه به احترام دو بزرگ مرد شهيد در مراسمي حاضر شده بودند که با عنوان يادواره سرداران شهيد دانشگاه فردوسي مشهد، شهيدان «سيد محمد حسين علم الهدي» و «محمد حسين بهرامي» در آمفي تئاتر دانشکده علوم پايه اين دانشگاه بر پا شده بود.دانشکده اي که شهيد بهرامي حدود ۳۵ سال قبل در آن به تحصيل و البته مبارزات انقلابي و فعاليت هاي مذهبي مي پرداخت، روز يک شنبه پذيراي خانواده اين شهيد، دانشجويان و استادان دانشگاه، مسئولان بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس، مدير مسئول روزنامه خراسان و عاشقان و دلدادگان به غيور مردان شهيد اين آب و خاک بود.در اين مراسم که عطر و بوي شهدا در آن به مشام مي رسيد و بارها اشک حاضران در برابر عظمت شهيد، سخنان خانواده شهدا و يادآوري خاطرات آن دلاوران که «عندربهم يرزقون» اند جاري شد، حجت الاسلام و المسلمين احمد پناهيان، يکي از سخنراناني بود که پشت تريبون رفت و با موضوع «حقوق شهدا» سخن گفت.او به فرمايش ها و تأکيدات مقام معظم رهبري درباره توجه به «حقوق شهدا» اشاره و تصريح کرد: اگر ما مجموعه صفات و فضايل شهدا را جمع آوري کنيم، تنها به يکي از حقوق آن ها که حق شناسايي شهيد است، پرداخته ايم.پناهيان در ادامه به آيه اي از کلام ا... مجيد که بر زنده بودن شهدا تأکيد دارد اشاره کرد و گفت: «حق حيات» اولين حق شهداست که ما بايد به آن توجه کنيم.او با تاکيد بر اين که مراد آيه کلام ا... مجيد از زنده بودن شهدا زندگي به معناي واقعي است، اين گونه توضيح داد: اگر خيلي تلاش کنيم در نهايت مي توانيم به «علم الهدايي» تبديل شويم که عازم جبهه شد و رسيدن به «علم الهدايي» که اکنون پس از شهادت سال ها زندگي کرده، تنها در صورتي امکان پذير است که ما امروز با اين شهيد ارتباط داشته باشيم.اين سخنران مذهبي سپس به توصيف شهيدان بهرامي و علم الهدي پرداخت و بصيرت آنان را در زمان حاکميت بني صدر و جريان ليبرال ستود.
حجت الاسلام احمد پناهيان در ادامه از «حق خون» به عنوان دومين حق شهدا ياد کرد و با طرح اين پرسش ها که چه کسي مي خواهد تقاص خون شهيد را بدهد و اين که آيا تاکنون بحثي درباره مطالبه خون ۲۱۳ هزار شهيد کشورمان مطرح شده است؛ بر توجه به «حق خون» شهدا تاکيد کرد.
او همچنين به کلام حضرت امام خميني(ره) در اين باره که هدف ما از جنگيدن کشور نيست و دين است، اشاره کرد و گفت: ما بايد به اين نکته توجه کنيم که دليل جنگيدن شهدا چه بود؛ عده اي مي گويند که آن ها براي ايران، انقلاب و... شهيد شدند. در حالي که در بيشتر نوشته هاي شهدا مطرح شده است که آن ها به دليل صدور فرمان حضرت امام خميني(ره) و پيروي از ولايت جنگيدند.
پخش نماهنگي درباره شهيد محمدحسين علم الهدي بخش بعدي برنامه ها بود.شهيد علم الهدي طي سخناني که در اين نماهنگ پخش شد، اين گونه توصيه کرد: «ما بايد زمان شناس باشيم. ممکن است که دربرهه اي از زندگي ما شرايطي پيش آيد که ديگر در طول زندگي با اين شرايط مواجه نشويم. از اين رو ما بايد بتوانيم در اين شرايط مناسب وظيفه مان را به درستي انجام دهيم.»
در ادامه مراسم سردار باقرزاده رئيس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس پشت تريبون رفت و چنين سخن گفت:ما احساس مي کنيم که درباره شهيد بهرامي غفلتي صورت گرفته است و متاسفانه اين شهيد حتي در ديار خودش هم شناخته شده نيست. البته بخشي از اين موضوع به ويژگي هاي خود شهيد و اين که انسان بسيار رازداري بود، باز مي گردد.
او سپس به زندگي شهيد بهرامي اشاره کرد و با بيان اين که من در دوران دفاع مقدس به جز يک ديدار، رابطه ديگري با اين شهيد نداشته ام، ابراز کرد: با توجه به مطالبي که جمع آوري کرديم، به اين نقطه مشترک رسيديم که همه افراد مرتبط با شهيد بهرامي از او به عنوان يک انسان عارف و والا ياد مي کنند که اخلاص از همه وجودش مي باريد. او از ابتدا فردي رشد يافته به نظر مي رسيد و در واقع زبان من از توصيف اين شهيد الکن و قاصر است.باقرزاده براين نکته تاکيد کرد که يادواره هاي دانشجويي بايد به مقدمه اي براي بازيابي، بازکاوي و تلاش بيشتر براي شناسايي الگوهاي هدايتي نسل کنوني و تمام تاريخ تبديل شود.
رئيس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس همچنين از وجود ناگفته هاي بسيار در زندگي شهيد بهرامي سخن گفت و در اين باره به نکاتي همچون رابطه شهيد بهرامي با شهيد اندرزگو(براي حمل اسلحه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي) و شهيد ديالمه، نقش او در تشکيل سپاه مشهد، فعاليت به عنوان محافظ امام خميني(ره)، حضور در خرمشهر و در نهايت حضور و شهادتش در سوسنگرد اشاره کرد.
سردار باقرزاده در بخش ديگري به تبيين نقش شهيد بهرامي در عمليات آزادسازي سوسنگرد پرداخت و گفت: اين حضور عارفانه احساس رغبتي را ميان ديگر رزمندگان براي همراهي با او به وجود آورد و همه دوست داشتند که در سنگر و کنار او حضور داشته باشند.همچنين او در هدايت محور عملياتي و تثبيت محور نقش به سزايي داشت.
او در ادامه سخنانش به تبيين شرايط منطقه سوسنگرد و هويزه در دوران دفاع مقدس پرداخت و اين خاطره را بيان کرد: يکي از اسيران عراقي نقل مي کرد که ما در منطقه هويزه و دشت آزادگان حضور داشتيم. فرمانده ما فرد بسيار بي رحمي به نام ستوان «عطوان» بود. او دستور داده بود که ما هر فردي را که اسير کرديم، به پشت جبهه در شهر بصره منتقل کنيم. در ميان اسيران يک مادر پير و يک دختر جوان اهل هويزه حضور داشتند. تااين که فرمانده اين ها را ديد، گفت: من خودم از اين ۲نفر بازجويي مي کنم. او آن ها را به داخل سنگر هل داد و خودش هم به داخل رفت. حدود ۲۰دقيقه بعد دختر جوان در حالتي بسيار سراسيمه و وحشت زده و در حالي که دستانش خون آلود بود، از سنگر بيرون آمد و بي اختيار به يک سمت دويد. زماني که داخل سنگر رفتيم ديديم که سر اين ستوان بي رحم از بدن جدا شده است و کارد سنگر به داخل قلبش فرو رفته است. زماني که فرمانده تيپ از اين موضوع مطلع شد، دستور داد که اين دختر را در حالي که مادرش ضجه مي زد، در مقابل چشمان حيرت زده سربازان در آتش بسوزانند. در اين شرايط بود که گروهباني به نام «اودع» غيرتش اجازه نداد که اين صحنه را مشاهده کند و با ورود به داخل سنگر اين فرمانده را به هلاکت رساند و گريخت.»سردار باقر زاده از نقل اين خاطره چنين نتيجه گرفت که شهيد بهرامي ها و علم الهدي ها در شرايطي که مردم منطقه سوسنگرد و هويزه در مظلوميت به سر مي بردند به آن جا رفتند و اين حماسه ها را آفريدند.
وي به وصيت نامه و دست نوشته هاي شهيد بهرامي هم اشاره کرد و گفت: آن که از دل اين دانشگاه (فردوسي) قامت کشيد مبارزه کرد و به جبهه رفت و شهيد شد يک الگوي تمام عيار براي جوان مسلمان است.ما بايد توجه داشته باشيم بهرامي در شرايطي پرورش يافت که مثل امروز ابزار معنوي براي هدايت، ارتقا و خودسازي وجود نداشت و رأس و بدنه حکومت در زمان طاغوت فاسد بود.در اين شرايط کمتر انساني بود که بتواند خود را حفظ کند و اگر بهرامي به اين جايگاه رسيد از همت بالاي او و به نوعي يک معجزه بود.
در ادامه مراسم «حسن بهرامي» برادر شهيد بهرامي پشت تريبون رفت و يادي از خاطرات برادر شهيدش کرد.او در ابتدا خاطره اي از رسيدن خبر شهادت برادرش به خانواده نقل کرد. بهرامي گفت: زماني که قصد داشتيم خبر شهادت حسين را به خانواده اطلاع دهيم، خيلي نگران بوديم که چگونه اين خبر را به مادر و پدرمان بگوييم. بيشتر نگراني ما هم از جانب مادرمان بود. از همين رو ابتدا به خانه رفتيم و پدرمان را به بهانه اي به بيرون از منزل برديم. بيرون از خانه به او گفتيم که حسين آقا شهيد شده است و ما نگران هستيم که اين خبر را به مادر دهيم. اما پدرم گفت: دل مادر از دل من وسيع تر است. ما به خانه برگشتيم و زماني که مادر را مطلع کرديم، گفت: خدايا شکرت که من اين فرزندم را تقديم انقلاب کردم.
او همچنين در بيان خاطره اي ديگربه تلاش برادرش براي ترور شاه در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي اشاره کرد و گفت: يکي از استادان «حسين آقا» در مراسم تشييع جنازه او اين خاطره را براي ما نقل کرد. او مي گفت: «برنامه ريزي شده بود که حسين به همراه شهيد اندرزگو شاه را در جزيره مينو ترور کنند. آن ها اسلحه هايشان را در بسته هاي روغن ۵ کيلويي جاسازي کرده و با کمک شهيد فلاحيان به جزيره مينو برده بودند. اما در حالي که آن ها آماده ترور شاه بودند متوجه شدند که شاه به اين سفر نيامده و وليعهد به جاي او آمده است و از اين رو اين اقدام ناکام ماند.»
گزارش خبرنگار ما مي افزايد، در حاشيه اين مراسم از تصوير شهيد بهرامي که روي يکي از ديوارهاي دانشگاه فردوسي نقاشي شده بود، رونمايي شد.همچنين در اين مراسم از خانواده شهيد بهرامي توسط بسيج دانشجويي دانشگاه فردوسي تجليل شد.
هوشمند/ «مادرم چند روز قبل از اعزام به سفر حج تمتع در سال ۶۶ در اقدامي تعجب انگيز تمام اعضاي خانواده و فاميل را دور هم جمع کرد و به آن ها گفت که من از اين سفر بر نمي گردم».چند ساعت قبل از پرواز نيز من را به گوشه اي کشيد و گفت: «صادق! من از اين سفر بازنمي گردم و شما جنازه من را هم نمي بينيد. حتي محل قبر من هم براي شما نامشخص خواهد بود.» اين حرف هاي مادرم برايم خيلي عجيب بود. فکر مي کردم شايد چون ضعف جسماني دارد فکر مي کند در سفر حج دوام نياورد و جان به جان آفرين تسليم کند. اما چندي بعد روز ۶ ذي الحجه اين خبر را شنيديم که عده اي از زائران ايراني در حال انجام فريضه برائت از مشرکين به شهادت رسيده اند. بعدا متوجه شديم يکي از اين افراد مادر ما بوده است. از ميان ۳۶۶ نفري که در اين سفر به شهادت رسيدند محل دفن ۳۶۵ نفر مشخص شد اما تنها مادر ما بود که هنوز هم محل دفنش نامشخص است. «صادق مهدويان» برادر ۲ شهيد و فرزند اين بانوي شهيد در گفت و گو با خبرنگار ما اين خاطره را بيان مي کند و درباره «محمد حسين مهدويان» برادر شهيدش هم مي گويد: او انسان بسيار متواضعي بود و حتي تا زمان شهادتش ما متوجه نشديم که او معاون يگان موشکي لشکر ۵ نصر است.وي درباره «محمد حسين» ديگر برادر شهيدش هم چنين مي گويد: «محمد حسين» در حالي که ۱۴ سال داشت با تغيير در شناسنامه اش عازم جبهه «ديوان دره» شد. پس از ۴ ماه که دوره اول حضورش به پايان رسيد، از بازگشت به مشهد امتناع کرد و بعد از مدتي نيز به شهادت رسيد و در واقع اولين اعزام او به مسجد، آخرين اعزامش نيز بود.درخور اشاره است، مراسم دعاي ندبه رزمندگان و بزرگ داشت شهداي خانواده مهدويان، از ساعت ۷ صبح فردا در منزل اين خانواده واقع در بولوار شفا برگزار مي شود.

آخوندي در ادامه از دل تنگي هايش گفت. از اين که اگر يک روز مهدي را نمي ديد گويي کمبودي در زندگي داشت و از اين که اکنون حدود ۲۶ سال است اين جاي خالي را احساس مي کند.وي ساده زيستي، اخلاص، صداقت، شجاعت، شوخ طبع بودن و... را بارزترين ويژگي هاي هم رزم شهيدش عنوان کرد و اين گونه گفت: «مهدي ميرزايي از معدود افرادي بود که در خط مقدم جبهه، براي روحيه دادن به بچه ها با شجاعت و اخلاص گام بر مي داشت. او مصداق بارز اين حديث بود که مي فرمايد: «مردم را به وسيله اي به غير از زبانتان هدايت کنيد».
«سردار نجاتي» يکي ديگر از هم رزمان شهيد ميرزايي هم که از سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي با او آشنا بوده است، طي سخناني در اين مراسم از شهيد ميرزايي به عنوان مردي باغيرت و نترس ياد کرد و به بيان خاطره ماجراي شهادت او پرداخت نجاتي گفت حدود يک ماه قبل از شهادتش بود که از حج برگشته بود.کمي با قبل تفاوت کرده بود و ديگر مثل گذشته اهل شوخي نبود.من و او همراه با هم براي حضور در ميمک عازم جبهه شديم. چون تعداد نيروها کم بود، نيروهاي ما را گرفتند و در اختيار ديگر يگان ها قرار دادند و به اين ترتيب ما به نيروهاي آزاد و در اختيار فرمانده تبديل شديم.شب عمليات نيروهاي ما پايين منطقه «يال شهدا» متوقف شده بودند که ميرزايي در حرکتي مبتکرانه با استفاده از بولدوزر خط را شکست و راه را باز کرد.صبح روز بعد آقاي قاليباف به ما گفت که برويد روي تپه و سلاح و مهمات شهدا را جمع آوري کنيد تا اگر دشمن قصد تک زدن داشت، از اين سلاح ها استفاده نکند. به اين ترتيب من، مهدي ميرزايي و چند رزمنده ديگر براي اين کار عازم شديم. نزديک اذان ظهر بود که ما سلاح ها را جمع کرده بوديم اما خودروي تويوتايي که با آن به اين منطقه آمده بوديم، توان بالا آمدن از تپه را نداشت. در همين حال بود که «تک» عراقي ها هم شروع شد و منطقه زير آتش شديد دشمن قرار گرفت.مهدي از من خواست که پايين يال شهدا بمانم و خودش هم گفت که به بالاي منطقه مي رود. بعد از اين که کمي شدت آتش عراقي ها کمتر شد، من به قرارگاه برگشتم. حدود ساعت ۳ بعدازظهر بود که شهيد چراغچي نزد من آمد و گفت که بايد به معراج شهدا برويم. زيرا شهيدي را آورده اند که چهره اش شناخته نمي شود زماني که من براي شناسايي اين شهيد رفتم ديدم که بخش زيادي از صورتش از بين رفته و تنها محاسنش باقي مانده است.زماني که دقت کردم از آثار ترکش روي دست هايش او را شناختم.او مهدي ميرزايي بود. آن جا بود که فهميدم حجش قبول شده است.
سردار اسماعيل قاآني يکي از فرماندهان سپاه خراسان در دوران ۸ سال دفاع مقدس هم در سخنان خود از دلاورمردي هاي شهيد ميرزايي ياد کرد و با بيان اين که شهداي ما عزت را احيا کردند، گفت: شيوه زندگي شهيد ميرزايي و اين که در خيلي مواقع دشمن را در ميدان نبرد «به بازي مي گرفت»، نشأت گرفته از فرهنگ عزيزبودن شهداي ما بود.شهيد ميرزايي جزو رزمندگاني بود که همواره در زمان عمليات، تخريب و... جلودار بودند. او هيچ گاه به ديگران نمي گفت: برويد، مي رفت و به بقيه هم مي گفت: بياييد»سردار قاآني سپس با تاکيد بر اين که رمز موفقيت شهداي ما اين بود که هم مي جنگيدند و هم ديگران را تربيت مي کردند، گفت: شهيد ميرزايي تنها مسئول تخريب جنگ نبود. بلکه او مسئول تربيت نيروها هم بود.او يکي از «باصفاترين» بچه هاي جبهه بود که در اوج شوخي و خنده هم نسبت به تربيت بچه ها حساسيت نشان مي داد.
گشت وگذار در کوچه باغ هاي خاطرات سلحشوران ۸ سال دفاع مقدس، درس هاي آموزنده بسيار زيادي براي زندگي امروز ما دارد.آشنايي با زندگي دلاور مرداني که هر کدام يک استاد بودند.استاداني که برخي تحصيلات چنداني هم نداشتند. يکي نوجوان ۱۳ ساله بود ولي حماسه اي آفريد که در تاريخ جاودانه شد. ديگري در آمريکا استاد دانشگاه بود اما با رها کردن تمام امکانات زندگي، لباس خاکي پوشيد و در ميدان نبرد حاضر شد و... بسيار بودند نمونه هاي سلحشوران دليرمرد، اين بار به سراغ خانواده يکي از همين بزرگ مردان رفته ايم که از جمله حماسه آفرينان سرزمين حضرت علي بن موسي الرضا(ع) در جبهه هاي حق عليه باطل به شمار مي رود. خانواده شهيد سيدمهدي خورشيدي که فرزندشان را از سن حدود ۱۴ سالگي عازم ميدان نبرد کرده اند، امروز در فراق فرزندشان دلاورمردي هاي او را به ياد مي آورند.
همراه با عکاس روزنامه کوچه و خيابان هاي شهر را پشت سرمي گذاريم و در حوالي چهارراه عشرت آباد مشهد به کوچه اي مي رسيم که روي تابلوي آن نوشته شده است: «کوچه شهيد سيدمهدي خورشيدي». به آدرسي که پيش از اين در تماس تلفني از خانواده شهيد گرفته بوديم، نگاه مجددي مي اندازم و پس از پيدا کردن شماره پلاک خانه، زنگ را مي فشارم. پدر شهيد در را برايمان باز مي کند و همراه با همسرش به استقبالمان مي آيد. با اين که گرد و غبار سپيد سال ها تجربه روي سروصورتشان خودنمايي مي کند، همچنان شاد و سرزنده هستند و به گرمي و با لبخندي مهربانانه ما را در خانه پر از معنويتشان مي پذيرند.وارد که مي شويم تصوير بزرگي از فرزند شهيدشان که به شکل زيبايي آذين بندي شده است، در برابرمان خودنمايي مي کند. منزلي بسيار ساده دارند و دلنشين. تصاوير شهيد خورشيدي از سال هاي دفاع مقدس جاي جاي ديوارهاي خانه را به خود اختصاص داده است. پرواضح است که اين خانواده با گذشت ۲۵ سال هم فرزند شهيدشان را فراموش نکرده اند و هنوز هم با ياد و خاطره «سيدمهدي» روز و شب مي گذرانند. البته هر دو تاکيد دارند که هيچ گاه از شهادت پسرشان پشيمان نشده اند و اين موضوع را چنان افتخاري بزرگ و عزت آفرين در صندوقچه خاطرات عمر خويش جاي داده اند. دور هم مي نشينيم و بعد از اضافه شدن خواهر شهيد سخن گفتن از «سيدمهدي خورشيدي» را آغاز مي کنيم.
پدر شهيد خورشيدي سخنانش را با نگاهي به زندگي فرزند شهيدش آغاز مي کند.«سيدحسين خورشيدي» پس از بيان اين که «سيدمهدي» از همان ابتداي تولدش به طور کل با ديگر بچه هايش تفاوت داشت، اين گونه سخن را ادامه مي دهد: ما تا سال ۵۶ که مهدي دانش آموز کلاس چهارم دبستان بود در تهران زندگي مي کرديم. بعد از آن که به مشهد آمديم در منطقه عشقي خيابان کوهسنگي سکونت پيدا کرديم و سيدمهدي نيز در دبستان بابک که در ابتداي خيابان کوهسنگي واقع بود، مشغول تحصيل شد در آن زمان با اين که مهدي دانش آموز مقطع ابتدايي بود، همواره همراه من يا مادرش در تظاهرات و فعاليت هاي انقلابي حضور پيدا مي کرد و حتي يک مرتبه تا مرز شهادت هم پيش رفته بود. آن طور که مدير مدرسه اش به ما مي گفت: زنجيرهاي تانک رژيم به کمربند مهدي گير کرده بود، ولي خوشبختانه او توانسته بود از خطر جان باختن زير زنجير هاي تانک جان سالم به در ببرد.
اين پدر شهيد در ادامه به اتفاقات سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و سکونتشان در خيابان شهيد هاشمي نژاد مشهد اشاره و عنوان مي کند حضور ما در خيابان شهيد هاشمي نژاد موجب شد که مهدي در پايگاه بسيج مسجد آيت ا... ميلاني عضو شود و به فعاليت بپردازد. پس از شروع جنگ تحميلي هم مهدي گفت که مي خواهد به جبهه برود. اما او در آن زمان فقط ۱۴ و نيم سال داشت و براي رفتن به جبهه با مشکل مواجه بود. مهدي هر چه اصرار کرده بود، مسئولان بسيج قبول نکرده بودند که او را به جبهه اعزام کنند. تا اين که يک روز من و مادرش به مرکز فرماندهي سپاه در خيابان فداييان اسلام رفتيم و به مسئولان گفتيم ما راضي هستيم، فرزندمان هم که علاقه مند است. پس لطفا اجازه دهيد که به جبهه برود. بر همين اساس آن ها هم موافقت کردند و مهدي در همان سال اول جنگ به جبهه اعزام شد. پدر شهيد ادامه مي دهد: ما براي حفظ اسلام و قرآن جان خودمان و همه عزيزانمان را هم حاضريم فدا کنيم. اين وظيفه هر مسلماني است که از قرآن و اسلام دفاع کند. بنابراين ما نيز نه تنها ناراحت و نگران نبوديم، بلکه به اين کارمان افتخار هم مي کرديم.
در ادامه گفت و گو با خانواده شهيد خورشيدي، پدر شهيد از سال هاي حضور پسرش در جبهه هاي حق عليه باطل سخن مي گويد. او روزهايي را يادآوري مي کند که «سيد مهدي» بارها از ناحيه دست، پا، چشم، سر و... مجروح شد و بلافاصله پس از بهبودي نسبي بار سفر مي بست و مي رفت تا در کنار ياران و هم رزمانش باشد. «خورشيدي» اين گونه از حماسه آفريني هاي فرزندش ياد مي کند: براي اولين بار در اوايل سال ۶۰ در منطقه شلمچه به شدت از ناحيه ران پا مجروح شد. حدود ۱۵ روز بستري بود، در حالي که پزشکان مي گفتند بايد پاي او را قطع کنند مهدي به بهبودي کامل رسيد و بدون هيچ درنگي به جبهه ها بازگشت. پدر شهيد خورشيدي ادامه کلام را به مادر شهيد که در آن سال ها هم چون پرستار و يار و ياوري در کنار فرزندش حضور داشته است، مي سپارد. «اعظم مهربان» اين گونه ماجراي حضور سيدمهدي خورشيدي در جبهه و مجروحيت هاي پياپي او را بيان مي کند: «بعد از بازگشت مهدي به جبهه حدود ۲۰ روز گذشته بود که دوباره از چند ناحيه مجروح و در بيمارستان شريعتي تهران بستري شد. مجروحيت او اين بار شديدتر از نوبت قبل بود و از نواحي جمجمه، بازو و... مورد اصابت گلوله و خمپاره قرار گرفته بود. در اين نوبت پس از انجام چند عمل در بيمارستان شريعتي مهدي به بيمارستان قائم مشهد منتقل شد و حدود ۴۵ روز نيز در اين بيمارستان بستري بود. اما باز هم خدا را شکر، دوباره به بهبودي نسبي رسيد و قصد سفر به جبهه کرد. من به او گفتم: نرو. ولي مهدي پاسخ داد: عهد من با امام زمان(عج) همين بوده است و حالا که خوب شده ام بايد به جبهه بروم. اين مادر شهيد درباره مجروحيت بعدي شهيد خورشيدي نيز مي گويد: بعد از گذشت حدود يک ماه طي تماس تلفني به من گفتند که مجروح داريد. من گفتم: ما هميشه مجروح داريم. اين بار سيدمهدي از ناحيه چشم مجروح و در بيمارستان فارابي تهران بستري شده بود. دکتر تصميم گرفت که چشمش را تخليه کند اما پس از مخالفت ما با اين موضوع براي جلوگيري از سرايت عفونت به چشم ديگر اين چشمش را خشک کردند. مادر شهيد خورشيدي در ادامه مي گويد: «پس از اين موضوع به پيشنهاد شهيد کاوه مهدي در حالي که حدود ۱۹ داشت ازدواج کرد. اما حتي اين موضوع هم مانعي براي حضورش در جبهه نشد و هم چون گذشته به حضور پررنگ خود در ميدان نبرد ادامه داد.
وي سپس درباره ماجراي شهادت «سيد مهدي خورشيدي» اظهار مي دارد با گذشت حدود ۴ ماه از حضور مجدد مهدي در جبهه، عمليات کربلاي ۲ در منطقه ارتفاعات حاج عمران اجرا شد. آن طور که بعدا ما متوجه شديم، همان روزي که آقاي کاوه شهيد شد، مهدي نيز به شهادت رسيد. اما تا مدتي ما هيچ خبري از او نداشتيم. تا اين که در هفتمين روز شهادت کاوه از طريق دوستان مهدي مطلع شديم که به شهادت رسيده است و پيکر پاکش در سردخانه شهر مهاباد قرار دارد. بعد از اين هم پي گيري کرديم و پيکر مهدي را به مشهد انتقال داديم و در روز عاشورا مراسم تشييع جنازه را برگزار کرديم.
در ادامه گفت و گو با اين خانواده شهيد، خصوصيات ويژه شهيد «سيدمهدي خورشيدي» را جويا مي شويم. پدر شهيد خورشيدي تاکيد به اقامه نماز اول وقت و با جماعت را به عنوان يکي از ويژگي هاي اصلي فرزندش عنوان مي کند و درباره ديگر خصوصيات او مي گويد: مهدي پسر بسيار متواضعي بود و به خانواده اش خيلي احترام مي گذاشت. هم چنين براي حجاب اهميت ويژه اي قائل بود و همواره به خواهرانش توصيه مي کرد که حجابشان را حفظ کنند. او حتي در وصيت نامه اش هم به اين موضوع تاکيد کرده است. اما زماني که اين سوال را از «مريم خورشيدي» خواهر شهيد مي پرسم بغض گلويش را مي گيرد و حرف دلش را با اين جملات مطرح مي کند: «به نام خالقي که هم به ما عزت داد، هم افتخار داد و هم صبر. فقط مي توانم بگويم برادرم مرد بود. او با نوجوان هاي ۱۴ و ۱۵ ساله امروزي خيلي متفاوت بود و در اين سن کم مردانگي را در بالاترين سطح آن معناکرد.
جملات مادر شهيد که به نمايندگي از طرف کل خانواده خورشيدي مطرح مي شود، آخرين بخش گفت و گوي ماست. خانواده خورشيدي که اکنون بيست و پنجمين سال فراق فرزندشان را تجربه مي کنند همه بر اين سخنان صحه مي گذارند. او مي گويد: «ما نه از کارمان پشيمان هستيم و نه از راهي که فرزندمان پيمود. امروز هم به داشتن پسري مثل سيدمهدي افتخار مي کنيم و به هيچ عنوان ناراحت نيستيم».
ورق زدن صفحات تاريخ ۸ سال جنگ تحميلي ما را در اولين روزهاي مهر سال ۶۰ به نقطه اي مي رساند که به اعتقاد بسياري از کارشناسان نظامي، نقطه عطف ۸ سال دفاع مقدس و زمينه ساز بسياري از پيروزي هاي رزمندگان اسلام در جنگ تحميلي بوده است. سال ۶۰ در اين روزها، رزمندگان لشگر ۷۷ خراسان به عنوان محور با همراهي چند يگان ديگر از سپاه و ارتش، عملياتي را با عنوان «ثامن الائمه(ع)» در منطقه آبادان انجام داد که در پايان به شکسته شدن حصر آبادان انجاميد. در تبيين اهميت اين عمليات تنها اشاره به ۲ نکته کافي است: فرمان تاريخي حضرت امام خميني(ره) مبني بر اين که «حصرآبادان بايد شکسته شود» و ديگري هم نام گذاري لشکر ۷۷ خراسان پس از پيروزي اين عمليات به عنوان لشکر ۷۷ پيروز ثامن الائمه(ع) توسط ايشان. امروز با گذشت ۲۹ سال از آن زمان به سراغ امير «منوچهر کهتري» يکي از فرماندهان اصلي عمليات ثامن الائمه(ع) رفتيم و در گفت وگويي حدودا يک ساعته، ضمن يادآوري خاطرات آن دوران، درس هاي دوران دفاع مقدس براي امروز را نيز از زبان اين فرمانده ارتش شنيديم.
نام امير «منوچهر کهتري» با عمليات ثامن الائمه(ع) و لشکر ۷۷ پيروز ثامن الائمه(ع) عجين شده است. او که در دوران جنگ تحميلي به عنوان فرمانده عمليات منطقه آبادان به خدمت گزاري در سرزمين داغ داغ ديده خوزستان مشغول بوده است، امروز خاطرات و حرف هاي شنيدني بسيار زيادي از ۸ سال دفاع غيرتمندانه غيور مردان اين سرزمين دارد. او پيش از گفت وگو با خبرنگار ما به رسم اداي احترام به هم رزمان سفر کرده اش، اين جملات را مي گويد:« سلام به آن هايي که از نفس افتادند تا ما از نفس نيفتيم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنيم. به خاک افتادند تا ما به خاک نيفتيم، سلام بر آن هايي که رفتند تا ما بمانيم».
خراسان: در ابتدا کمي درباره اهميت منطقه آبادان و عمليات بيت المقدس توضيح دهيد؟
آبادان قلب جنگ بود و تمام تلاش دشمن بر اين بود که اين قلب را از کار بيندازد. شما يک بررسي انجام دهيد که اگر دشمن آبادان را اشغال مي کرد، چه اتفاقي مي افتاد؟ صدام در اين صورت مي توانست اهواز، بندر امام و کل خوزستان را تصرف کند. او حتي نقشه جديد اين مناطق را هم تهيه کرده بود و مي خواست همان شرايطي را که در کويت ايجاد کرده بود، در اين منطقه هم ايجاد کند. توجه داشته باشيد که در آن زمان دشمن خرمشهر را اشغال کرده بود اما اگر آبادان را تصرف نمي کرد در اختيار داشتن خرمشهر هيچ سودي برايش نداشت.چرا که آن ها در خرمشهر در محاصره بودند و هيچ کاري نمي توانستند انجام دهند. آن ها نيامده بودند که آبادان را محاصره کنند. هدف اصلي دشمن اشغال آبادان بود. صدام به سپاهيانش گفته بود که بعد از گرفتن آبادان نياز نيست که سوخت و غذا با خود ببرند.چون آن جا همه چيز هست. دشمن يک بار در روز نهم و يک بار هم شب دهم آبان ماه حمله کرد تا آبادان را تصرف کند اما با مقاومت گردان ما (۱۵۳) که تنها گردان حاضر در اين منطقه بود، از رسيدن به هدفش باز ماند. من به ياد دارم در آن زمان فردي به نام «درياقلي» که اوراق فروشي ماشين داشت، به محل استقرار ما در مدرسه حضرت زينب(س) آمد و گفت که دشمن از بهمن شير گذشته و وارد نخل ها شده است. در پي اين موضوع ما خيلي سريع به دشمن حمله کرديم و قبل از غروب آن ها را به آن طرف بهمن شير عقب رانديم.
خراسان: لشکر ۷۷ چه زماني به طور کامل در آبادان مستقر شد و مراحل عمليات از طراحي تا اجراي آن به چه صورت بود.
لشکر ۷۷ در تاريخ ۲۲ اسفند ۵۹ از مناطق گوناگون جنگي جمع و به طور کامل در حوالي ماهشهر مستقر شد. تا قبل از آن تنها گردان ما در آبادان حضور داشت. درباره مراحل اجراي عمليات هم بايد بگويم که بعد از فرمان تاريخي حضرت امام خميني(ره) در ۱۴ آبادان ۵۹ مبني بر اين که «حصرآبادان بايد شکسته شود» اقدامات براي طرح ريزي اين عمليات انجام شد. در ابتدا بررسي هاي زيادي براي شناسايي وضعيت دشمن از لحاظ استقرار نيروها، سلاح، تجهيزات و... انجام شد. پس از آن طرح در لشکر ۷۷ تهيه شد و بعد از بررسي و رفع اشکال در چند جلسه توسط فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه اروند به تصويب رسيد. در پي تصويب اجراي اين طرح بحث ها بر سر نام آن مطرح شد و با توجه به اين که لشکر ۷۷ خراسان با ۵ تيپ به عنوان محور اين عمليات حضور داشت، عنوان «ثامن الائمه(ع)» براي آن انتخاب شد. البته اين اولين عمليات مشترک سپاه و ارتش در دوران دفاع مقدس بود که علاوه بر لشکر ۷۷، تيپ ۳۷ زرهي شيراز، ۲ گردان تانک از قزوين و... هم در آن حضور داشتند اجراي عمليات نيز ۳۰ دقيقه بعد از نيمه شب ۵ مهر ماه سال ۶۰ آغاز شد. در اين عمليات ۳ تيپ به صورت ۳ ضلع مثلث قرار گرفته بودند و هدف هم مرکز مثلث بود. اين نشان مي دهد که طرح ريزي آتش در عمليات چقدر سخت بوده است. چرا که نيروها بايد از ۳ ضلع به سمت مرکز حمله مي کردند و در عين حال نبايد يکديگر را مورد هدف قرار مي دادند. عمليات تا ساعت ۱۰ صبح به طول انجاميد و در اين زمان دشمن به طور کامل در منطقه منهدم شد.
خراسان: از تاکيد حضرت امام (ره) درباره شکسته شدن حصرآبادان به عنوان نقطه عطف و وجه تفاوت «ثامن الائمه (ع)» با ديگر عمليات ۸ سال دفاع مقدس ياد مي شود. تاثيرات سياسي، نظامي و مذهبي اين پيام امام(ره) به عنوان ولي فقيه زمان بر رزمندگان ما چگونه بود؟
در وهله اول بايد بگويم که اين پيام حضرت امام خميني(ره) نشان از درايت ايشان و ميزان آشنايي شان با شرايط و نيازهاي جبهه ها بود. من به ياد دارم که يک شب ۲ هواپيماي عراقي به سمت قرارگاه ما در آبادان آمدند و چند خانه را بمباران کردند. در همان شب «احمدآقا» فرزند حضرت امام (ره) با من تماس گرفتند و توضيحات کاملي در زمينه اين ماجرا گرفتند. بعد از ارائه توضيحات به من گفتند که حضرت امام(ره) تمام حرف هاي ما را شنيدند. اين نشان مي دهد که امام(ره) در جريان تمام مسائل جنگ بودند. درباره اين فرمان هم ما بايد توجه داشته باشيم که در طول ۸ سال دفاع مقدس ۱۰۱ عمليات انجام شد، اما در هيچ يک از آن ها حضرت امام(ره) نفرمودند که «بايد» پيروزي حاصل شود.صدور اين پيام به دليل اهميت ويژه منطقه آبادان در شرايط جنگ بود که امام خميني(ره) بيش از هر فردي از آن آگاهي داشتند. اهميت اين منطقه آن قدر بود که صدام فرمانده اي را که موفق نشده بود آبادان را اشغال کند، اعدام کرد. هم چنين اين يک فرمان نظامي صرف از طرف فرمانده کل قوا نبود. بلکه يک امري بود که از طريق مرجع تقليد ابلاغ مي شد. به همين دليل در افزايش انگيزه نيروها بسيار تأثيرگذار بود.بچه ها کاري کردند که دل حضرت امام(ره) را شاد کنند و لبخند زيباي ايشان را ببينند.
خراسان: امام خميني(ره) بعد از پيروزي اين عمليات هم در پاسخي به تلگرام فرماندهان عمليات از اين مهم به عنوان «فتحي بزرگ» ياد کردند. شنيدن خبر اين موضوع و شادي حضرت امام(ره) چه حسي در شما ايجاد کرد؟
اگر از من بپرسيد که مي گويم در آن لحظه دقيقا در وسط بهشت بودم. نه تنها من بلکه تمام بچه ها چنين احساسي داشتند. شهيد فلاحي بعد از عمليات به من گفت که ۳ شب مي گذرد که نخوابيده است.گفتم: چرا؟ گفت: «شب اول در فکر اين بودم که اگر پيروز نشويم چه مي شود و نخوابيدم». توجه داشته باشيد پيروز شدن در اين عمليات تبعات بسيار زيادي براي ما داشت. حرف امام(ره) زمين مانده بود. علاوه بر اين ما يک سوژه شديد تبليغاتي در اختيار دشمن گذاشته بوديم و هم چنين آبادان هم در اشغال دشمن مانده بود.شهيد فلاحي در ادامه گفت: «شب دوم را از خوشحالي انجام عمليات نخوابيدم و در شب سوم از شوق گفتن خبر پيروزي به حضرت امام خميني(ره) و ديدن خنده شوق ايشان خوابم نبرد.
خراسان: تأثير عمليات ثامن الائمه(ع) بر ادامه روند جنگ را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
عمليات ثامن الائمه(ع) جريان ساز عمليات هاي دفاع مقدس بود. اين اولين عملياتي بود که بر خلاف تمام تبليغات دشمن به همگان اثبات کرد که ما مي توانيم. ما ديديم که بعد از اين عمليات، عمليات هاي گوناگوني هم چون طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس و... اجرا شد.
خراسان: امير! با توجه به معادلات نظامي و شرايط تجهيزاتي نيروهاي ما و دشمن آيا پيش بيني مي کرديد که در اين زمان کوتاه بتوانيد حصر آبادان را بشکنيد؟ هم چنين دلايل اين پيروزي چه بود؟
عمليات نظامي مقوله اي است که تا قبل از به نتيجه رسيدن هيچ کس نمي تواند آن را پيش بيني کند. يک عمليات شامل چند مرحله مهم طرح ريزي تعيين يگان و مسير، شناسايي دقيق و... است. در عمليات ثامن الائمه(ع) همه اين مراحل به خوبي انجام شد و علاوه بر اين هماهنگي خوبي نيز بين نيروهاي سپاه و ارتش وجود داشت که منجر به پيروزي ما شد.
زماني که جهاد در جبهه هاي حق عليه باطل پس از ۸ سال دفاع غيرت مندانه ملت ايران به اتمام رسيد، عده اي گمان کردند که ديگر نمي شود مانند پرستوهاي عاشق پر کشيد و از اين ديار کوچ کرد. گفتند: «در باغ شهادت بسته شد.» اما در همين زمان رهبر انقلاب نظر ديگري را مطرح کردند. ايشان فرمودند: «آن روزها دروازه شهادت داشتيم، ولي حالا معبري تنگ. هنوز هم براي شهيد شدن فرصت هست، بايد دل را صاف کرد.» طي سال هاي پس از پايان جنگ تحميلي تا به امروز خيلي ها اين جمله مقام معظم رهبري را اثبات کردند.آن هايي که پرستو شدند و به سرزمين پرستوها کوچ کردند.
فرهنگي گزارش «شهيد ناصر ظريف» يکي از اين دلاور مردان عاشق بود که سندي شد براي اثبات اين سخن. او که بهترين سال هاي جواني عمر خود را با خط مشي گرفتن از رهبر کبير انقلاب در جبهه هاي حق عليه باطل گذرانده بود با گذشت حدود ۱۶ سال از پايان جنگ به جمع ياران و دوستان خود پيوست و در منطقه کردستان جام شيرين شهادت را نوشيد.سالروز شهادت اين دلاورمرد خطه خورشيد بهانه اي شد تا جمعي از دوستان او گردهم جمع شوند و با برپايي محفلي ياد و خاطره همه مردان مرد قدم گذاشته در مسير شهادت را گرامي دارند.شامگاه شنبه ۲۰ شهريور موعد قرار ياران و همرزمان شهيد ظريف بود.آن ها که از ۶سال قبل ديگر حضور «حاج ناصر» را در جمع خود نمي ديدند در مسجد امام رضا(ع) مشهد دور هم جمع شدند تا يادي از خاطرات روزهاي سخت و در عين حال شيرين جهاد کنند. حجت الاسلام عدالتيان در سخنراني خود به تشريح مثل هاي مطرح شده در قرآن و روايات براي دنيا پرداخت و گفت: «يکي از مهم ترين اين مثل ها بازار تجارت است. در اين مثال دنيا به بازار تجارتي تشبيه شده است که ما انسان ها به عنوان فروشندگان آن هستيم و بايد با شناخت دقيق از خودمان، مشتري هاي بازار و شرايط تجارت از اين عرصه سودي ببريم.»وي در ادامه با تبيين شرايط دنيا به عنوان يک بازار تجارت تصريح کرد: شهدا در اين بازار بهترين معامله را انجام دادند. آن ها با شناخت کافي از خودشان، مشتري ها و شرايط تجارت، جان و مال و تمام دارايي شان را در راه خدا هزينه کردند و در واقع با خداوند تجارت کردند.
اين واعظ روحاني در ادامه ضمن بيان اين مطلب که زندگي برخي از شهدا در عرصه هاي گوناگون داراي درس هاي زيادي براي ماست، اظهار داشت: «شهيد ناصر ظريف» از جمله اين شهدا بود که اخلاق، رفتار و حضور فعالش در عرصه هاي اجتماعي درس هاي زيادي را براي ما در بردارد.
شهيد ناصر ظريف در خرداد سال ۴۱ در مشهد و در يک خانواده متوسط به دنيا آمد.«ناصر ظريف» با تأسيس سپاه پاسداران در خراسان از اولين افرادي بود که به اين مجموعه پيوست و جزو اولين گروه هايي بود که به فرماندهي شهيد بابا رستمي در سال ۵۸ به کردستان و شهر سقز اعزام شد.با حضور شهيد محمود کاوه در سال ۵۹ در کردستان در کنار او و جمعي ديگر از نيروهاي خراساني جبهه کردستان همچون شهيد چنگيز عبدي فر اولين گروه هاي اسکورت را براي تأمين راه ها و ترابري در محورهاي مواصلاتي کردستان شکل داد.با شکل گيري تيپ ويژه شهدا به همت شهيد بروجردي در شمال غرب، نيز به اين يگان پيوست.وي در تيپ ويژه شهدا مسئوليت هاي متعددي از جمله فرماندهي گردان حضرت رسول(ص) را بر عهده داشت و اين زماني بود که در عمليات تصرف و پاک سازي شهر استراتژيک مهاباد که مهم ترين مرکز تجمع و هدايت ضد انقلاب به شمار مي آمد، توانست با فرماندهي اين عمليات، ضربه محکمي به دشمن وارد نمايد.حيات سردار شهيد ناصر ظريف پس از پايان جنگ فصل ديگري از ايثارگري ها و مجاهدت هاي او بود. با ادغام تيپ ويژه شهدا در لشکر ۵ نصر خراسان شهيد ظريف مسئوليت هاي مختلفي را در اين يگان به عهده گرفت. او در همين دوران توانست با تکميل تحصيلات خود در رشته علوم اجتماعي دانشگاه فردوسي مشهد پذيرفته شود و پايان نامه خود را پيرامون ابعاد شخصيتي و اجتماعي شهيد کاوه به رشته تحرير درآورد. با حضور طالبان در افغانستان و آغاز ناامني ها در شرق کشور به عنوان فرمانده عمليات تيپ ويژه شهدا در شرق ايران بار ديگر حماسه ها و رشادت هاي رزمندگان در کردستان را در اين سوي ميهن احيا کرد.شهيد ظريف در کنار تمامي فعاليت هاي نظامي از تلاش علمي غافل نبود و توانست با وجود انواع مأموريت هاي محوله در مقطع کارشناسي ارشد مديريت دفاعي ادامه تحصيل دهد و پايان نامه خود را با موضوع مسائل آمايش سرزميني در شرق کشور تدوين نمايد که مورد تقدير استادان دانشگاهي او قرار گرفت.شهيد ناصر ظريف به واسطه رشادت هايش در تأمين امنيت شرق کشور بارها توسط مسئولان نظام مورد تقدير قرار گرفت و جايزه فرمانده برتر در مبارزه با مواد مخدر را از رياست قوه قضاييه دريافت کرد.با حضور نظامي آمريکا در عراق و شرايط حساس مرزهاي غربي براي رزمايش نيروي زميني سپاه در غرب کشور پس از سال ها دوباره به منطقه کردستان اعزام شد که در منطقه صفر مرزي سيف سقز، بر اثر انفجار مين به همراه يکي ديگر از پاسدارانش به نام خسروي به سوي دوستان شهيدش پر کشيد.
در ادامه براي آشنايي بيشتر با ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري شهيد ناصر ظريف با همسر وي گفت و گو مي کنيم.«زهرا کاريزي» که در ارديبهشت سال ۶۰ هم زمان با اوج گرفتن شرايط جنگ تحميلي با شهيد ظريف ازدواج کرده است در توصيف همسرش مي گويد: «با اين وجود که در زمان ازدواج ما شهيد ظريف کمتر از ۲۰ سال سن داشت، انسان بسيار پخته و با تجربه اي بود. با وجود اين که همواره در زمان جنگ و حتي پس از آن در مأموريت هاي مختلف شرکت مي کرد، اما هيچ گاه مطالعه را ترک نمي کرد و از علم آموزي غافل نبود.»
همسر شهيد ظريف در ادامه به روزهاي اوايل ازدواجش که با اعزام هاي متعدد شهيد ظريف به جبهه هاي حق عليه باطل و دوري آن ها از يکديگر همراه بود، اشاره مي کند و مي گويد: رفتار شهيد ظريف در زمان بازگشت از مأموريت ها و مرخصي به گونه اي بود که روزهاي سخت دوري او از خانه و خانواده را جبران مي کرد. او تمام مسائل مربوط به خانه و اعضاي خانواده را پي گيري مي کرد و هميشه جوياي حال ما بود.»
«زهرا کاريزي» در ادامه به روزهاي پس از پايان جنگ تحميلي اشاره و عنوان مي کند: «پايان جنگ نيز شرايط ما را تغيير نداد. شهيد ظريف هم چنان مثل گذشته در مأموريت ها و سفرهاي کاري به مناطق گوناگون کشور حضور داشت و همانند سال هاي جنگ تحميلي در راه اعتلاي نظام جمهوري اسلامي مجاهدت و تلاش مي کرد. اما در اين شرايط هم رفتارش به گونه اي بود که ما هيچ گاه جاي خالي او را احساس نمي کرديم.»
اين همسر شهيد پس از حال و هوا و شرايط روزهاي آخرين اعزام شهيد ظريف براي شرکت در رزمايش کردستان در سال ۸۳ مي گويد: «قرار نبود که حاج ناصر در اين رزمايش شرکت کند.اما خودش خيلي علاقه مند بود که به کردستان برود و به ياد روزهاي رزم در کردستان در اين رزمايش حضور داشته باشد. آن قدر اصرار کرد که بالاخره قرار شد در رزمايش شرکت کند. اما باز وقتي که با حضور او موافقت شد وسيله نقليه اي براي رفتن او به منطقه رزمايش وجود نداشت.پس از پي گيري هاي فراوان قرار شد که به وسيله هواپيما به منطقه اعزام شود. اما زماني که براي پرواز به فرودگاه رفت متوجه شد که با وجود اعلام قبلي به او، امکان حضور او به عنوان مسافر در هواپيما وجود ندارد.اين موضوع هم شهيد ظريف را از رفتن بازنداشت. باز هم آن قدر اصرار و پي گيري کرد که در نهايت قرار شد به عنوان کادر پرواز به کردستان اعزام شود و پس از آن هم در همين رزمايش به شهادت رسيد.»
ايوان مقصوره مسجد جامع گوهرشاد حرم مطهررضوي روز گذشته ميزبان خيل کثيري از عاشقان و دل باختگان شهادت بود که در يازدهمين سالروز شهادت امير سپهبد «علي صياد شيرازي» دور هم جمع شده بودند تا با برپايي محفلي عاشقانه ياد و خاطره اين بزرگ مرد شهيد سرزمين خورشيد را گرامي دارند.به گزارش خبرنگار ما در اين مراسم که با حضور استاندار خراسان رضوي، شهردار مشهد، جمعي از مسئولان استان، نيروهاي نظامي و انتظامي، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مردم شهيدپرور مشهد برگزار شد، حجت الاسلام والمسلمين راشد يزدي طي سخناني با بيان اين که اگر کسي بخواهد در دين اسلام بخشي از امور مسلمانان را برعهده گيرد، بايد ۳ شرط تخصص، مديريت و مکتبي بودن را داشته باشد تصريح کرد: شهيد صياد شيرازي اين شرايط را داشت.وي اظهار داشت: يکي از شاخص هاي ويژه شهيد صياد شيرازي اين بود که مي خواست خدمت کند و هرگز به مسائل مادي و دنيوي توجه نمي کرد.
فرهنگي گزارش حجت الاسلام راشد يزدي با بيان اين که عده زيادي از مردم به دنبال شهادت مي روند، گفت: اما صياد به آن درجه رسيده بود که شهادت به در خانه او آمد.وي در عين حال اذعان داشت: ما از اين موضوع متاسف هستيم که چرا از شخصيت هاي بزرگي هم چون صياد شيرازي محافظت به شکل مناسبي صورت نگرفت؟ نظام اسلامي براي هر يک از اين بزرگان هزينه هاي زيادي را متحمل شده است و به همين دليل بايد براي حفظ و حراست آن ها تلاش بيشتري صورت گيرد.راشد يزدي ادامه داد: اما خون پاک اين مرد از بين نرفت و خون صياد شيرازي باعث شکوفا شدن شخصيتش شد.
حجت الاسلام راشد يزدي در بخش ديگري از سخنان خود در اين مراسم با اشاره به اين که افرادي همچون صياد شيرازي، ارتش جمهوري اسلامي ايران را تشکيل داده اند ابراز داشت: در دنيا ارتشي به صحت، سلامت، بنيه و قدرت ارتش ما وجود ندارد.او با بيان اين که ارتش مستعد ما تشنه حضور روحانيت است و اين حضور روح تازه اي به ارتش مي بخشد، تصريح کرد: هر يک از سربازهاي پاي بند و معتقد ما به اندازه صدها سرباز دشمن کارايي دارد.
به همين مناسبت در گفت وگو با يکي از هم رزمان شهيد صياد شيرازي يادي از خاطرات و کمالات اين بزرگ مرد از خطه خراسان کرديم. امير«ابوالقاسم جاوداني عرفاني» يکي از ياران قديمي سپهبد شهيد صياد شيرازي است که از سال هاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در کنار او حضور داشته است. جاوداني درباره نحوه و سابقه آشنايي اش با شهيد صياد شيرازي به خبرنگار ما مي گويد: « از سال ۱۳۵۵ بود که با صياد آشنا شدم آن زمان من در دانشکده توپخانه ارتش تدريس مي کردم. شهيد صياد شيرازي هم بعد از بازگشت از آمريکا به عنوان استاد در هيئت آموزش رزم اين دانشکده مشغول به کار شد. از همان روزهاي اول با هم انس و الفتي پيدا کرديم. حسن اخلاق صياد من را بسيار تحت تاثير قرار مي داد و باعث مي شد روز به روز بيشتر با او مانوس شوم.»
امير جاوداني در توضيح سوابق انقلابي شهيد صياد شيرازي با اشاره به حضور «صياد» در شهر اصفهان از سال ۵۳ ابراز مي دارد: «او در آن زمان با توجه به روحيه انقلابي و عقايد مذهبي قوي که داشت رابطه نزديکي با علما و روحانيون اصفهان از جمله حجت الاسلام و المسلمين طاهري و حجت الاسلام و المسلمين خادمي پيدا کرده بود. حدود سال ۵۶ بود که با توجه به پيش بيني هايش مبني بر پيروزي انقلاب اسلامي به فکر ايجاد يک هماهنگي با همکارانش که در لشکرها و نيروهاي ارتش در سراسر کشور فعال بودند، افتاد. او قصد داشت با اين اقدام از گسيخته شدن ارتش بعد از انقلاب جلوگيري کند. به همين دليل در سال ۵۶ و اوايل سال ۵۷ با وجود فعاليت گسترده ضداطلاعات به پادگان هاي ارتش در سراسر کشور سري زد و با عناصري که شناسايي کرده بود و من هم جزو آن ها بودم صحبت مي کرد و به بررسي وضعيت پادگان ها مي پرداخت».
او در ادامه در پاسخ به سوال خبرنگار ما که پرسيد: « به نظر شما چرا منافقين صياد شيرازي را براي ترور انتخاب کردند؟» با اشاره به عمليات مرصاد که در مقابله با حمله منافقين و در ماه هاي بعد از پايان جنگ تحميلي اتفاق افتاد اظهار مي دارد: «صياد در آن عمليات نقش به سزايي را ايفا کرد، من فکر مي کنم اقدامات ارزنده او در آن عمليات باعث شد تا منافقين هرگز آن خاطره تلخ را فراموش نکنند و بخواهند با اين حرکت منفور خود از شهيد صياد شيرازي انتقام بگيرند.» امير جاوداني هم چنين درباره نقش شهيد صياد شيرازي براي وحدت بين نيروهاي ارتش و سپاه در سال هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مي گويد: «صياد در مجموع تفاهم و توافق خوبي با برادران سپاه داشت. او در آن سال ها خدمات زيادي در سپاه انجام داد که ساماندهي و آموزش نيروهاي سپاه از جمله آن ها بود.» اين هم رزم شهيد صياد شيرازي تصريح مي کند: نتيجه اين اقدامات براي ايجاد وحدت ميان نيروهاي ارتش و سپاه انجام عمليات هاي بزرگي همچون طريق القدس، بيت المقدس و فتح المبين بود.
«جاوداني» در بخش ديگري از اين گفت و گو شهيد صياد شيرازي را به عنوان انساني والا، پرکار و خستگي ناپذير معرفي مي کند و در توضيح اين مطلب ضمن اشاره به خاطره اي از مرداد سال ۵۹ اظهار مي دارد: در آن زمان من ۴۴ روز همراه با صياد شيرازي در مناطق عملياتي کردستان همراه بودم. نيروهاي کوموله و دموکرات تا نزديکي شهر اروميه نفوذ کرده بودند و مناطق بسياري مورد تعدي دشمن قرار گرفته بود. صياد براي مقابله با اين موضوع يک ستاد غيرسازماني تشکيل داد و من هم به عنوان افسر عمليات قرارگاه در اين ستاد مشغول شدم. در اين ۴۴ روز شاهد بودم که صياد شب ها تا ساعت يک بامداد در جلسات حضور داشت و پس از آن هم ساعت ها به عبادت، خواندن نماز شب و راز و نياز مي پرداخت و روزها هم از اوايل صبح به کار فرماندهي نيروها مشغول بود. در پايان اين ۴۴ روز با تلاش گسترده و وصف ناپذير صياد موفق شديم نيروهاي دشمن را شکست دهيم و منطقه را پاک سازي کنيم.
او همچنين درباره روحيه ولايت پذيري شهيد صياد شيرازي با بيان اين که او ذوب در ولايت بود يادآور مي شود: بوسه زدن رهبر انقلاب بر تابوت اين شهيد بزرگوار نشان از رابطه نزديک و تبعيت صياد از ولايت بود.
اولين روزهاي آخرين ماه زمستان سال ۶۱، شرق رودخانه دجله و منطقه هور الهويزه از خاطرات دلاورمرداني حکايت مي کند که اولين عمليات آبي خاکي سال هاي دفاع مقدس با عنوان خيبر را انجام دادند. در سالروز اجراي اين عمليات پيروزمندانه بر آن شديم تا ضمن نگاهي به اين عمليات و يادآوري نام و خاطره شهداي گران قدري هم چون حاج همت، اکبر زجاجي، حميد باکري و ديگر رزمندگان حاضر در اين عمليات، با تني چند از نيروهاي خراساني حاضر در خيبر نيز گفت و گو کنيم.
پس از عمليات رمضان منطقه هاي رملي فکه و آب گرفته هور براي نبرد با دشمن مورد مطالعه قرار گرفت و ۲ عمليات والفجر مقدماتي و خيبر در اين مناطق اجرا شد.عمليات غرورآفرين خيبر در تاريخ ۳/۱۲/۶۱ با رمز يا «رسول ا...» در منطقه عملياتي شرق رودخانه دجله و داخل هورالهويزه انجام شد.بسيج سراسري بيش از ۲۰۰گردان رزمنده ، طراحي عمليات و در نهايت اختفا، مهم ترين ويژگي هاي عمليات خيبر بود.هم چنين اين عمليات که اولين عمليات آبي - خاکي نيروهاي مسلح ايران نام گرفت، اساس طرح ريزي نبردهاي گسترده بدر، والفجر ۸ و کربلاي ۵ را پايه ريزي کرد. انهدام نيروهاي سپاه سوم عراق، تامين جزاير مجنون شمالي و جنوبي و ادامه تک از جزاير و محور طلائيه به سمت نشوه، الحاق به نيروهايي که از محور زيد به دشمن حمله مي کردند، تصرف خشکي شرق دجله از طريق هور و تهديد بصره از طرف شمال از جمله هدف هاي عمليات خيبر بود.منطقه عملياتي خيبر داراي ۲نوع طبيعت هور و خشکي بود که توسط رودخانه دجله به ۲قسمت شرقي و غربي تقسيم مي شد. هم چنين در زمان اجراي اين عمليات در حاشيه رود دجله حدود ۵۰روستا وجود داشت که افراد غيرنظامي در آن ها زندگي مي کردند.
نتايج عمليات
با اجراي عمليات خيبر تلفات انساني و تجهيزاتي شديدي بر ارتش عراق وارد شد. انهدام بيش از ۲۳يگان دشمن بين ۲۰ تا ۱۰۰درصد، کشته و زخمي شدن هزار و ۵۰۰نفر از نيروهاي دشمن، انهدام ۱۵۰ دستگاه تانک و نفربر و ۲۰۰دستگاه خودروي دشمن و آزادسازي هزار و ۱۸۰کيلومتر از زمين هاي منطقه از جمله نتايج عمليات خيبر بود.
مراحل عمليات
در زمان اجراي عمليات خيبر جو کلي جنگ در کشور، با توجه به مانور قدس و نيز تهديدات جنون آميز دشمن و به دنبال آن حمله موشکي به دزفول و بمباران شهرهاي کرمانشاه، ايلام، رامهرمز و ... شکل خاصي به خود گرفته بود.در چنين شرايطي نيروها پس از انتقال به مناطق از پيش تعيين شده، عمليات خيبر را در ۳ مرحله اجرا کردند.در مرحله اول، عمليات به طور هم زمان از تمامي محورها آغاز شد و پيشروي به جلو با سرعت عمل و غافل گيري همراه بود؛ چنان که در روز چهارم عمليات، بخشي از نيروها در شهر القرنه حضور يافتند و مردم به استقبال آنان آمدند. در اين مرحله جزاير مجنون شمالي و جنوبي از پشت دور زده شد و به سهولت به تصرف درآمد.در مرحله دوم عمليات، ۲ حمله اصلي در محور جزاير مجنون و طلائيه به منظور الحاق و سپس پيشروي به سمت «نشوه» انجام شد.اما پيشروي صورت نگرفت. در اين روند دشمن به مرور خود را بازيافت و پس از کشف اهداف عمليات و محورهاي اصلي تک، تلاش خود را ابتدا روي پاک سازي حوالي جاده بصره- العماره و پس بر روي طلائيه متمرکز کرد. تمرکز آتش دشمن در طلائيه که منطقه اي بسيار محدود را شامل مي شد، فوق العاده شديد بود، چنان که شهيد حجت الاسلام ميثمي که در آن جا حاضر بود، گفت: «هرکس در طلائيه ايستاد اگر در کربلا هم بود، مي ايستاد».مرحله سوم عمليات با توجه به فشارهاي دشمن، بيشتر براي حفظ جزاير مجنون شمالي و جنوبي بود. براي دشمن هرگونه حضور نيروهاي ايراني در هور غيرقابل تحمل بود، بنابراين با اجراي آتش شديد و توان پياده زرهي سعي در پس گرفتن جزاير داشت. جنگ در جزاير با توجه به توان نيروهاي ايراني و دشمن به دور از توان نظامي بود؛ چرا که نيروهاي خودي با عقبه هاي طولاني و چند روز جنگ، بدون آتش پشتيباني به مقاومت ادامه مي دادند و متقابلا دشمن فشارهاي متعدد و توان فرسايي را وارد مي ساخت. در همين شرايط نيروهاي ايراني روحيه قابل ملاحظه اي براي حفظ مناطق داشتند؛ در حدي که دشمن مقابله غيرقابل تصور و پيش بيني را در برابر خود مشاهده کرد و به مرور با تحمل تلفات و ضايعات فراوان دريافت که ادامه تک غير از به مسلخ بردن نيروهايش، نتيجه اي ندارد و بنابراين از تصرف جزاير منصرف شد و مبادرت به تحکيم مواضع کرد.
پيام امام(ره) و فداکاري نيروهاي خراساني
«مرتضي شالچي» يکي از رزمندگان خراساني دفاع مقدس که در زمان اجراي عمليات خيبر در ستاد فرماندهي تيپ امام صادق(ع) فعاليت مي کرد، درباره اين عمليات با اشاره به پيام حضرت امام خميني(ره) مبني بر اهميت حفظ جزاير مجنون شمالي و جنوبي مي گويد: در اين شرايط نيروهاي خراساني که دوشادوش ديگر رزمندگان از سراسر کشور به جبهه هاي حق عليه باطل آمده بودند، براي حفظ اين مرز وبوم به مبارزه با دشمن پرداختند و با وجود مشکلات متعددي که براي حمل ونقل و پشتيباني در اين منطقه عملياتي وجود داشت تا پاي جان ايستادند و براي پيروي از پيام امام خود جزاير مجنون شمالي و جنوبي را حفظ کردند.او هم چنين يادي از هم رزمان شهيدش در عمليات خيبر مي کند و با اشاره به نام «شهيد رمضان علي عامل» ابراز مي دارد: «عامل» در اين عمليات فرمانده تيپ ما بود. او يکي از فرماندهان واقعا شجاع جنگ بود و من بيشتر اوقات مي ديدم که او با روحيه خالصي که داشت در منطقه هاي عملياتي و ميدان هاي رزم کنار بسيجي ها حضور داشت.«شالچي» از شهيد رضايي جانشين لشکر ۵ نصر در آن زمان نيز ياد مي کند و مي گويد: «رضايي» و «عامل» در کنار هم در آن عمليات حضور داشتند و به فاصله کمي در کنار هم شهيد شدند.
تدارکات کم و مقاومت وسيع تا پيروزي
«محسن ميرزايي» که در زمان اجراي عمليات خيبر نوجواني ۱۴ساله بوده است، رزمنده ديگري است که در گفت و گو با او خاطرات اين عمليات پيروزمندانه را مرور مي کنيم.«ميرزايي» درباره دشواري هاي عمليات خيبر مي گويد: اين عمليات با توجه به اين که اولين تجربه نيروهاي ايراني در اجراي عمليات هاي آبي، خاکي بود دشواري هاي بسياري را به همراه داشت.او که «خيبر» اولين تجربه حضورش در عمليات هاي دفاع مقدس بوده است، ادامه مي دهد: پشتيباني نيروها در اين عمليات بسيار دشوار و در حد کمي بود. با اين که دشمن از پيشرفته ترين سلاح هاي روز دنيا استفاده مي کرد، سنگين ترين سلاح در اختيار نيروهاي ايراني آر،پي ،جي بود. «ميرزايي» در ادامه به خاطره محاصره شدن نيروهاي ايراني در اين عمليات اشاره مي کند و ابراز مي دارد: از ۳ طرف محاصره شده بوديم و در سمت راستمان هم آب بود. تنها معبري کوچک براي عبور کردن داشتيم که تمام نيروهاي گردان از همين راه باريک تردد مي کردند. ميزان آتش نيز به حدي بود که عبور تير را از ميان پاهايمان حس مي کرديم و دشمن با تمام توان منطقه را زير آتش گلوله هاي خود قرار داده بود. در همين شرايط بود که يکي از تانک هاي دشمن به خاک ريز ما نزديک شد و يکي از بچه ها با ذکر يا مهدي(عج) بلند شد و آن تانک را با آر، پي، جي مورد هدف قرار داد.او ادامه مي دهد: بعد از اين اتفاق همه نيروها جان تازه اي گرفتند و تکبير گويان ايستادند و مقاومت کردند تا آن جا که دشمن مجبور به عقب نشيني شد و توانستيم منطقه را ترک کنيم.ميرزايي تصريح مي کند: در اين عمليات با وجود تدارکات کم و دشوار، ايستادگي نيروهاي ايراني که جان فشاني رزمندگان خراساني در ميان آن ها مشهود بود، باعث شد تا عمليات پيروزمندانه به پايان برسد.