یک تیم شاید با یک سبک بازی عاریه ای بتواند به موفقیت های مقطعی برسد، اما حتما برای تداوم موفقیت و رسیدن به قله های بالاتری از افتخار و اقتدار، حتما نیازمند «فلسفه فوتبال» متناسب با ظرفیت های ذاتی خودش هست.
شاید عده ای فکر می کنند ظرفیت های یک تیم فوتبال، چه در رده ملی و چه باشگاهی، صرفا بازیکنان و طرفداران و امکانات سخت افزاری آن هاست. اما مسئله مهم تری وجود دارد که هرچند در تعامل با این ظرفیت های عینی شکل می گیرد، اما فراتر از آن ها نقش بازی می کند؛ ذهنیت و یا ایده بازی.
فوتبال آلمان برای همه ما تصویر گر یک بازی ساختار مند است و برزیل یادآور فوتبال خلاقانه با نمایش های ناب ستاره هایی مثل پله و زیکو و رونالدو و رونالدینیو و ریوالدو است. اسپانیا را هم همه با تیکی تاکا می شناسیم و بازی روان فوق ستاره هایش که همیشه دست بالا را در میانه میدان و بازی سازی داشته اند.
اما فلسفه فوتبال ما چیست؟ ما برای اینکه سقف آرزوهایمان را از سعود به دور حذفی جام جهانی بالاتر ببریم و بتوانیم ذات فوتبال خودمان را به نمایش بگذاریم و در عین حال از تماشای بازی تیم ملی مان لذت ببریم، باید سراغ چه نوع فوتبالی برویم؟
طی هفت سالی که کیروش سکان هدایت تیم ملی ایران را به دست گرفته، فوتبال دفاعی تمام عیار، چیزی شبیه به یونان 2004 را از تیم ملی شاهد بوده ایم و در دو جام جهانی و یک جام ملت ها از بازی تیم ملی به دلیل جنگندگی بازیکنان و تلاششان و البته نمایشی کم نقص از فوتبال دفاعی رضایت داشته ایم. اما یک نگاه واقع بینانه اثبات می کند که «بازنده سربلند» میدان های بزرگ بهترین توصیف برای این سال های فوتبال ما بوده است.
ما برای اینکه از این مرحله عبور کنیم باید در فلسفه فوتبال خودمان بازنگری کنیم و به سراغ سبکی از بازی برویم که هم بازیکنانمان توانایی هایی بیشتری برای ارائه اش داشته باشند، هم باشگاه ها بتوانند در توسعه آن همراه شوند، هم هواداران از ارائه آن احساس افتخار کنند و هم نتیجه اش برای ما خوشایند باشد.
همه این ها را گفتیم تا برسیم به کرواسی. کروات ها نمونه خوبی هستند برای فلسفه فوتبالی که می تواند فوتبال ایران را به دنیا عرضه کند؛ آن ها نه مثل برزیل و آرژانتین متکی به خلاقیت های فردی بازکنانشان هستند، نه به اندازه اسپانیا در تیکی تاکا و بازی گردانی افراط می کنند و نه به اندازه آلمان فوتبال خسته کننده و ساختاری ارائه می دهند.
فوتبال کرواسی جایی میان همه این هاست. آن ها پیش از هر چیز تیم هستند و به عوامل شکل دهنده روحیه تیمی هم چون تعصب، تلاش و دوندگی پایبندند. چه آنکه نشان دادند با وجود سه بازی سخت و نفس گیر 120 دقیقه ای، در بازی فینال هم مجموعا بیشتر از فرانسه قدرتی و سرعتی دویدند و جنگیدند.
کروات ها در عین حال اما از خلاقیت های فردی بازیکنانی مثل مودریچ، مانژوکیچ، ربیچ، راکیتیچ، ویدا و ... هم در خدمت تیم استفاده می کنند و هیچ وقت آن ها را مثل جهانبخش و آزمون در تیم ملی ما محصور در ساختارهای تیمی نمی گذارند.
برگردیم به ظرفیت های فوتبال خودمان. همه ما به عنوان یک هوادار فوتبال دلمان می خواهد که نمایشی تهاجمی از تیم ملی مان ببینیم و اگر کمی منصف باشیم در این سال ها همیشه مربیان دارای تفکرات دفاعی در تیم های باشگاهی مان را با عباراتی مثل ضد فوتبال، دفاع اتوبوسی و حتی ترسو به تیغ نقد انداخته ایم. از طرف دیگر، بازیکنانی داریم که در مواقع حساس می توانند گره گشا باشند و با خلاقیت فردی در خدمت تیم، نقش افرین باشند. از طرف دیگر فوتبال ما نه مثل آلمان و اسپانیا منظم است و نه مثل کشورهای درجه دو آمریکای جنوبی شلخته و بی نظم. فوتبال ما خیلی شبیه است به فوتبال کرواسی.
این ها را هم که کنار بگذاریم یک انگاره دیگر برای اثبات شباهت فلسفه فوتبال واقعی ما با کرواسی وجود دارد و آن حضور پر تعداد و البته موفق مربی های کروات در فوتبال ایران است. مربیانی مثل برانکو و کرانچار که با فهم صحیح از ظرفیت های فوتبال ایران تیم هایی ساختند که برای موفقیت، نمایش زیبای فوتبال ایرانی را فراموش نکردند.
پ.ن:
منتشر شده در کاپیتان
فردوسی اسطوره همه ماست
در این سال ها خیلی ها تلاش کرده اند که مشهد را به مرکز تقابل دو قطبی های انقلابی و ضد انقلابی یا حتی دینی و غیر دینی بدل کنند. در این بین اما جریاناتی با طراحی خیلی دقیق و زیرکانه به دنبال این بوده که با ایجاد دو قطبی های غلط، جریان مومن و انقلابی را در تقابل با مفاهیمی که اصالتا دینی و انقلابی هستند، قرار دهد و در نهایت تصویری متحجرانه و منزوی از عناصر جبهه انقلاب به جامعه عرضه کند.
یکی از این دو قطبی ها که اخیرا خیلی ها با کنش های عملیاتی و رسانه ای به دنبال برجسته کردن آن هستند، امام رضا علیه السلام و حرم مطهر در برابر فردوسی و آرامگاه حکیم پرآوازه ایرانی است. شکی نداریم که در بررسی مرتبه ای هیچ تناسبی بین وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام و بارگاه منور ایشان با حکیم فردوسی و آرامگاهش نیست. اما مسئله ای که بسیار اهمیت دارد، همگرایی و همسو بودن این دو مفهوم است.
در توضیح این موضوع اگر جست و جوی کوتاهی در بیانات مقام معظم رهبری با کلید واژه «فردوسی» و «شاهنامه» داشته باشیم، با مواردی مواجه می شویم که بسیار قابل تامل است:
- شاهنامه فردوسى پر از حکمت است. او انسانى بوده برخوردار از معارف ناب دینى. (24/5/90)
- اگر کسى به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریان گاهى باریک و پنهان و گاهى وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جارى است. این را مىشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضى از شخصیتهاى شاهنامه خیلى برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یک وقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللّهیهاى امروز خود ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللّهىِ غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران میکنند. (7/11/81)
- اول انقلاب عدهیی از مردمِ بااخلاصِ بیاطلاع رفته بودند قبر فردوسی را در توس خراب کنند! وقتی من مطلع شدم، چیزی نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالای قبر فردوسی نصب کردند؛ نمیدانم الان هم هست یا نه. بچههای حادی که به آنجا میرفتند، چشمشان که به شهادت بنده میافتد، لطف میکردند و میپذیرفتند و دیگر کاری به کار فردوسی نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسی، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسی، حکیم میگویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الهیِ اسلامی. (5/12/70)
ایشان هم چنین در 19/4/75 پس از بازدید از مجموعه آرامگاه فردوسی در توس یادداشتی که به یادگار گذاشتند بر ضرورت احیای این مکان هم تاکید کردند و چنین نوشتند: «خدا را شکر که در حاشیهی زیارت تابستانی مشهد مقدس رضوی علیهآلافالتحیه توفیق بازدید از مقبرهی فردوسی بزرگ و نامدار در شهر تاریخی و پرقصهی توس نیز دست داد. اگرچه در گذشته آن مقبره و برخی یادگارهای تاریخی دیگر موجود در آنجا را دیده بودم، امّا این بار هم بخاطر اهتمام به جانب مهمّ فرهنگی و تاریخی آن، و هم بهخاطر کارهای خوب آبادانی و زیباسازی که در آن انجام شده است، و هم نیز به خاطر خبرهای اسفانگیزی که از غارت ذخیرهی کمنظیر موجود در این منطقه به من رسیده بود، آن را با دقّتی بیشتر و با انگیزه و میل و شوری مضاعف نگاه کردم، و اکنون احساس من آن است که دولت موظف است با همّت به کار در این بخش بپردازد و آن چه تاکنون شده بسی کمتر از اندازهی بایسته است.. به امید دنبالگیری و با سپاس از مسئولان و پژوهشگران»
مجموعه این موارد نشان می دهد که نه تنها وجود فردوسی و آرامگاهش در مشهد تقابلی با هویت فرهنگی و تاریخی شهر ندارد، که در صورت طراحی مناسب می تواند به عنوان یک ظرفیت هم افزا در راستای نمایان کردن حکمت اسلامی و تمدن کهن ایران اسلامی به جهانیان موثر واقع شود.
اما بی تدبیری و ضعف مدیریتی در تمام این سال ها منجر به آن شده که منطقه توس و حتی مجموعه باغ آرامگاه فردوسی و ظرفیت های بی بدیل نزدیک به آن هم چون ارگ تاریخی، شهر پاژ و ... همگی در شرایطی به دور از شان فردوسی و مشهد پذیرای زائران باشد و امروز هم جریانی در شهر، همت خود را به کار بسته تا با بهره برداری سیاسی از حکیم فردوسی، این اسطوره تمدن اسلامی و ایرانی را به نقطه تقابل با هویت فرهنگی و تاریخی شهر مشهد بدل کند و زمینه فعالیت های سیاسی خود را فراهم آورد.
جدای از این جنبه فیزیکی، هم چنان ضعف فعالیت های فرهنگی و هنری با نگاه به گستره فراملی درباره مسائل مرتبط با فردوسی، شاهنامه و ادبیات فارسی در شهر مشهد به طور جدی احساس می شود.
این در حالی است که فردوسی یکی از بهترین زمینه ها برای تقویت وحدت ملی و ارائه ظرفیت های ارزشمند و اصیل ادبیات فارسی، حول محور شخصیتی با بن مایه حکمت اسلامی را در اختیار ما قرار داده و ضروری است همه جریان ها و افراد دلسوز شهر و علاقه مند به تمدن و فرهنگی اسلامی و ایرانی در نکوداشت و پاسداشت این شخصیت فرزانه و احیای مجموعه اماکن منتسب به او کوشا باشند. به شرط آن که فراموش نکنیم، فردوسی اسطوره همه ماست ...