سلام
هر چند بعید می دانم هنوز از دوستان قدیمی و خوانندگان همراه یکی دوسال گذشته کسی به وبلاگم سری بزند، اما این مطلب را فقط و فقط برای آن ها می خواهم بنویسم.آن ها که وبلاگ نویس بودن فصل مشترک زندگی همه مان بود و خواندن پست های جورو واجور و کامنت گذاشتن یکی از پر رنگ ترین علایق زندگی مان.اما حالا حدود یک سال و اندی می شود که با شلوغ شدن زندگی و به عبارت بهتر به دلیل ضعف مدیریت فرصتی برای وبلاگ نوشتن دست نمی داد و سر نزدن های من به دوستان و مطلب ننوشتن های وبلاگی ما را مصداق آن مثل کرد که گفت: از دل برود هر آنکه از دیده برفت. در این مدت هر از گاهی صرفا سیاست نویسی می کردم و اگر مطلبی را برای روزنامه می نوشتم که به نظرم بر خلاف رویه قالب مطالبم ارزش خواندن داشت اینجا هم به اصطلاح باز نشرش می کردم.
امروز اما همین طور اتفاقی دلم کشید بروم سیری کنم در آرشیو این خانه و راستش را بخواهید کلی دلم قنج زد و شاد شد از خواندن مطالبی که آن روزها یعنی همان یک سال و اندی قبل می نوشتم.مطالبی که دوستشان داشتم و با کامنت های دوستان زیبایی می گرفت.یک هو به خودم آمدم که چه شد که ناگهان این خانه، این سوتیتر تماما رنگ و بوی سیاسی گرفت. مطمئن هستم که همه سوتیترهای زندگی من سیاسی نشده است. این شد که دلم خواست دوباره با این مطلب سلامی عرض کنم به دوستان قدیمی و اعلام کنم که اینجا هنوز سوتیتر من است و ان شالله بازهم مثل قبل نه فقط سوتیترهای سیاسی که همه سوتیترهای زندگی ام را اینجا می نویسم تا هم حال خودم خوب شود و هم بیشتر چشممان به حضور دوستان روشن شود.ان شالله اگر خدا بخواهد در سر زدن به شما هم مصمم تر می شوم و از خواندن مطالب زیبای دوستان باز هم لذت می برم....
پس از نوشت نویس:
این روزها که دست تقدیر مرا از کار دائم در روزنامه خراسان کشانده به خدمتگذاری در بست آقا امام رضا(ع) با این بیت حمیدرضا برقعی خیلی صفا می کنم:
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست، می گویم
که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم
بدون شک «نرمش قهرمانانه» یک تاکتیک است، نه یک هدف.تاکتیکی برای رسیدن به هدف اصلی انقلاب اسلامی که همانا آرمان های بلند امام خمینی(ره) در مقابله با ظلم و استکبار نقطه عطف تمام آن ها به حساب می آید.اما این روزها بعد از آن که رهبر انقلاب موضوع «نرمش قهرمانه» را مطرح کردند، عده ای که از پیش در پی القای ضرورت تعامل با غرب و در واقع نوعی وادادگی در مقابل دشمن بودند، از این تعبیر برداشت های با معانی نزدیک به دیدگاه های خود مطرح کردند و بدون توجه به پیش و پس آن، نرمش قهرمانانه را به چراغ سبز رهبری برای گذر از برخی اهداف تعبیر کردند.
اما پر واضح است که بین این دست تعابیر با آن چه در نظر و کلام رهبر انقلاب وجود دارد، فاصله ای بسیار است و افراد بسیاری نیز در همین روزها بر این امر تاکید کرده و تفاسیر خود را از این مفهوم ارائه داده اند. در این بین تاکید بر مغایرت نرمش قهرمانانه با وادادگی در برابر دشمن و ضرورت تمرکز بر اهداف اصلی و نرمش نشان دادن در اهداف فرعی و حاشیه ای نکاتی مهم بوده که در بسیاری از این تحلیل ها مورد اشاره قرار گرفته است. اما از دیدگاه نگارنده رسیدن به مفهوم واقعی نرمش قهرمانانه از نظر رهبر انقلاب تنها با ترجمه و تفسیر این واژه و حتی مرور سخنان رهبری در این یک دیدار ممکن نیست و مستلزم مرور دیدگاه های ایشان حداقل ، در ماه های اخیر است.
یکی از نکات مهمی که رهبری در این ماه ها چند بار بر آن تاکید کردند و متاسفانه آن طور که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفت بحث «ساخت داخلی قدرت» بود؛ موضوعی که رهبری در این سال ها بارها آن را با تعابیر گوناگون مورد تاکید قرار دادند، اما در مراسم تنفیذ حکم آقای روحانی با همین تعبیر از آن یاد کردند: «درس بزرگى كه ما از اين فشارهاى اقتصادى دريافت كرديم، اين است كه هرچه ميتوانيم، بايد به استحكام ساخت داخلى قدرت بپردازيم؛ هرچه ميتوانيم، در درون، خودمان را مقتدر كنيم؛ دل به بيرون نبنديم. آنهائى كه دل به بيرون ظرفيت ملت ايران ميبندند، وقتى با يك چنين مشكلاتى مواجه شوند، خلع سلاح خواهند شد. ظرفيتهاى ملت ايران خيلى زياد است. ما بايد بپردازيم به استحكام ساخت درونى اقتدار ملى؛ كه آن روز به مسئولان كشورعرض كرديم: در درجهى اول، مسائل اقتصادى و مسائل علمى است؛ كه بايد با جديت دنبال شود.»
استفاده از نرمش بدون توجه به ساخت داخلی قدرت را هر قدر هم که با تدبیر همراه باشد، نمی توان قهرمانانه تعبیر کرد. ما زمانی می توانیم نرمش قهرمانانه از خود نشان دهیم که با قدرت مقابل دشمن بایستیم و با حداقل امتیاز دادن، حداکثر امتیازات مورد نظر خود را دریافت کنیم. این که عده ای گمان کنند اگر ما به دشمن امتیاز بدهیم، می توانیم امتیاز بگیریم، تصوری کاملا غلط است! چرا که دشمن نه با یک نفر از ما و نه حتی با برخی از رویه های ما که با اصل آرمان های انقلاب اسلامی دشمنی دارد و هر چند ممکن است در برابر گرفتن امتیازات بزرگ، مزایای کوچکی را در اختیار ما قرار دهد، اما در نهایت هدفی جز نابودی انقلاب اسلامی در سر ندارد. باید توجه داشته باشیم که نابودی انقلاب از نظر آن ها تنها با حذف عنوان جمهوری اسلامی از پیشوند نام وطن عزیزمان واقع نمی شود و در صورت وجود این عبارت و دست برداشتن ما از آرمان هایمان نیز ممکن است. از این رو هر زمان که طعم امتیاز گرفتن از جمهوری اسلامی و یک گام پیش آمدن به دهن آن ها مزه کند، در پی جلو آمدن با گام های بلند تر بر می آیند و در این صورت است که اگر ما به ساخت داخلی قدرت توجه نکرده باشیم چاره ای جز عقب نشینی نداریم.
بر این اساس باید گفت ساخت داخلی قدرت پیش نیاز اصلی نرمش قهرمانانه است و بدون تقویت آن نرمش های ما نتیجه ای جز پیش روی دشمن نخواهد داشت.
پس باید توجه داشته باشیم که «نرمش قهرمانانه» یک تاکتیک است، نه یک هدف.تاکتیکی برای رسیدن به هدف اصلی انقلاب اسلامی که همانا آرمان های بلند امام خمینی(ره) در مقابله با ظلم و استکبار نقطه عطف تمام آن ها به حساب می آید.
اصولگرايان؛ از خود زني تا خود خوري
نگاهي به تابستان داغ سياسي 92 از پاستور تا بهشت
شكست اصولگرايان در انتخابات رياست جمهوري 92 قطعي بود؛ حتي اگر يك كانديداي اصولگرا با برند اصولگرايي و حمايت اصول گرايان به رياست جمهوري مي رسيد! شكست اصول گرايان نه در روز 25 خرداد و پس از اعلام نتايج انتخابات كه خيلي زودتر، يعني از آن زماني محرز شد كه شكل گيري شاخه هاي جديد و به ويژه گروه هاي تند رو ، وحدت را در جريان اصيل انقلاب اسلامي از بين برد و عناصر اصلي اين جريان را در مقابل هم قرار داد.در اين شرايط حتي اگر يك اصول گرا به رياست جمهوري مي رسيد ديگران به جاي حمايت و همراهي، هر روز مانعي بر سر راهش مي تراشيدند و در اين شرايط كه كشور به شدت نياز به كار و رفع مشكلات دارد مردم را رنجورتر و در نتيجه محبوبيت جريان اصولگرايي را بسيار كم تر مي كردند.
قبل از انتخابات رياست جمهوري نصيحت ها و توصيه هاي تعدادي از بزرگان اصولگرا مبني بر ضرورت اتحاد و انسجام اصولگرايان بر گوش خيلي از مدعيان اصولگرايي و حتي خواص اين جريان سياسي ننشست و كار را به جايي رساند كه در مناظره سوم، دقيقا در شرايطي كه دو كانديداي جريان مقابل مسيري هم سو را در مباحث پي گرفته بودند نمايندگان اصولگرا هم فكران خود را مورد هجمه هاي بعضا صحيح قرار دادند و در اين بين تنها كسي كه مسير اصولگرايي را به درستي طي كرد حداد عادل بود.
اما تصور كنيد اگر شرايط چنين نبود و اعتلاف 3 نفره اصول گرايان به عنوان چكيده اي از نيروهاي كارآمد و مقبول در ميان مردم، همان طور كه با جملات محكم اعضايش در تاكيد بر پايبندي به اعتلاف شروع شد، ادامه ميافت و طبق وعده از ميان قاليباف، ولايتي و حداد عادل فردي كه بيشترين كارآمدي و مقبوليت را داشت به عنوان نماينده اصول گرايان در انتخابات رياست جمهوري معرفي مي شد و همه از او حمايت مي كردند، چه اتفاقي مي افتد. در اين صورت فرقي نداشت كه جليلي هم وارد گود بشود يا نشود.
ولي آنچه در آن روزها اتفاق افتاد رويه اي ديگر را رقم زد و خوشبختانه به پيروزي جريان مقابل منتهي شد و خطر تشكيل دولتي اصول گرا و متفرق را از اين جريان دور كرد.
آن خود زني ها در جريان تبليغات انتخاباتي كه البته ريشه در اتفاقات سال هاي قبل از آن داشت، بعد از انتخابات نتيجه اي جز خود خوري براي نيروهاي حزب اللهي و تمام علاقه مندان به نظام اسلامي در جرگه اصولگرايان نداشت. البته عده اي در اين شرايط رويه اي غلط تر را پي گرفتند و خواستند اين شكست را به پيروزي تعبير كنند و تمام اشتباهات قبل را فراموش كنند.در اين شرايط اما آيت الله مهدوي كني تحليلي بسيار دقيق ارائه دادند و فرمودند :‹ اصلاح طبلان در اين انتخابات پيروزي دل چسبي كسب نكردند، اما اصول گرايان شكست مفتضحانه اي خوردند.›
بعد از گذشت چند روز و با شروع تابستان داغ سياست در سال 92 كه آبستن اتفاقات مهمي هم چون شكل گيري دولت و انتخاب شهردار تهران بود، عقلاي اصولگرا اشتباهات قبل خود را اصلاح كردند و تا حدي در مسير وحدت گام برداشتند.اين تدبير، هم سويي و همراهي دقيقا همان حلقه گم شده اصولگرايان در انتخابات بود كه شكست را براي آن ها به ارمغان آورد.
انتخاب 3 وزير اصولگرا در دولتي كه با حمايت اصلاح طلبان بر سر كار آمده بود اولين ثمره اين اتحاد بود.هرچند در اين موضوع رفتار فراجناحي رئيس جمهور هم تاثير به سزايي داشت.اما بعد از انتخاب وزرا آنجايي اين وحدت ثمره خود را به وضوح نشان داد كه نام دكتر قاليباف از دل شوراي شهري كه رياستش را مسجد جامعي اصلاح طلب بر عهده داشت و حد اقل نيمي از اعضايش را اصلاح طلبان تشكيل مي دادند به عنوان شهردار پايتخت خارج شد و روياي ‹ديروز پاستور، امروز بهشت، فردا بهارستان› اصلاح طلبان را بر باد داد.
حالا كم تر از دو سال زمان باقي مانده تا انتخابات مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان.اين بار برخلاف دوره قبل رقابت نه ميان اصولگرايان در قدرت كه ميان اصولگران و اصلاح طلبان است.بايد ديد در اين شرايط بازهم اصولگرايان استراتژي خود زني منتهي به خود خوري را پي مي گيرند يا با تدبيري ديگر و بهتر پا به عرصه رقابت مي گذارند....
پ.ن
آیا تند روی و تخریب مصداق اعتدال است ؟
۸ سال مدیریت قالیباف بر شهرداری تهران آن قدر پر ثمر بود که در همان ابتدای تبلیغات انتخاباتی و حتی تا قبل از ظهر روز چهارشنبه قبل از انتخابات، یعنی زمانی که هنوز حرفها و سیاسی بازیها نتیجه نداده بود، او را در تمام نظر سنجیها حائز بیشترین آرا معرفی میکرد و چه بسا اگر بعضی رفتارهای غلط از اصولگرایان سر نمیزد اکنون قالیباف بر مسند ریاست جمهوری نشسته بود و نه نیازی به این یادداشتها بود و نه حرفهایی از این دست... حالا اما شرایط به گونه دیگری رقم خورده و مردی به ریاست جمهوری رسیده که شعار زیبای اعتدال را به عنوان مشی اصلی خود معرفی کرده است.
رعایت انصاف و عدالت حتما جزو اولین ملزومات اعتدال است. نمیتوان شعار از اعتدال داد و چشم بر بیعدالتیها بست. روی سخنم با شخص رئیس جمهور نیست و خطابم با آن هاست که این روزها از شعار اعتدال دکتر روحانی کیسه دوختهاند و سعی دارند تمام گذشته پر خطای خود را با تغییر شعار از اصلاح طلبی و شعارهایی از این دست به اعتدال گرایی وارونه جلوه دهند. نمیخواهم بگویم همه اصلاح طلبان گذشتهای پر خطا دارند که اتفاقا خیلی از آنها که در کارنامه اعمالشان نقاط سیاه کم تری وجود دارد محکمتر پای اصول اولیه خود ایستادهاند و از قضا آنها که خود میدانند چه کردهاند تلاش دارند رنگ عوض کنند.
بگذریم! سخن از قالیباف بود و شهرداری تهران... با اینکه من مشهدی هستم و در تمام این ۸ سال به جز چند سفر کوتاه حضور زیادی در تهران نداشتهام، اما از همان حضورهای کوتاه و هم کلامی با اقوام و دوستان تهرانی متوجه شدهام که میزان رضایت از عملکرد قالیباف در مدیریت شهری تهران و اقدامات بیمانند او چقدر است. اما انگار عدهای آن قدر این روزها مست از قدرت شدهاند که چشمهایشان دیگر هیچ نمیبیند و در معرکه قدرت طلبی از هیچ ابزاری برای تخریب دریغ ندارند.
اول این را بگویم که تا پیش از برنامه گفتوگوی ویژه خبری دکتر قالیباف در رای دادن به او مردد بودم، اما آنجا که دیدم بر خلاف خیلیها دستاوردهای تمام این سالهای نظام را ارج نهاد و هیچ کدام را زیر سوال نبرد و به زیبایی درباره دستاوردهای همه دولتها صحبت کرد بر نظرم استوار شدم.
اما در این روزها که دوباره بحث انتخاب شهردار تهران به میان آمده عدهای دقیقا خلاف این رویه عمل میکنند و به جای تقدیر از اینکه از این همه اقدام مثبت که تنها با اتکا به مدیریت جهادی ممکن است، سعی در نادیده گرفتن تمام دستاوردهای او برای تخریب قالیباف و رساندن افراد دیگر به شهرداری تهران دارند. جالب اینکه رسانههای جلو دار این جریان که تقریبا هر روز با مطالب مختلف سعی بر دامن زدن به این موضوع دارند، همگی چند وقتی است مدعی اعتدال گرایی شدهاند و هر کس که با آنها نباشد را افراطی میخوانند.
کاری به این ندارم که چه کسی افراطی است و چه کسی اعتدال گرا! فقط میخواهم بگویم قطعا این تخریبها و ندیدنها مصداقی از اعتدال نیست. اینکه شورای شهر را سیاسی کردهاند و اینکه میخواهند به جای یک مدیر کارآمد یک شخصیت سیاسی هم صنف و هم فکر خود را به مدیریت شهری برسانند بماند، اما آیا بهتر نیست به جای چشم بستن بر خدمات قالیباف و تخریب او از طریق همان سیاسی بازیها که اتفاقا تبحر ویژهای در آن دارند دوستان خودشان را به قدرت برسانند؟!
پ.ن