مشق بندگي
خراسان رضوي - مورخ سهشنبه 1391/03/16 شماره انتشار
در گوشه اي از صحن، ايستاده و به ديوار تکيه زده و نگاهش را به گنبد طلايي آقا دوخته است. بلندگوها نجواگر صداي ذاکر است که زيارت نامه مي خواند و چشم هاي مرد جوان سراينده غزل اشک و عشق ... چشمه چشم هايش انگار حالا از عمق مخزن اسرار دل مي تراود که وقتي مسير نگاهت را به صورت باراني اش پيوند مي زني اشک ميهمان ناخوانده چشم هايت مي شود و تمام دلت به رنگ حسرت در مي آيد. به حالش غبطه مي خوري؛ دلت براي اين لحظه هايش لک مي زند و با تمام وجود نسيم خلوت عاشقي را در حال و هوايش حس مي کني.
اين جا «استعمال عطر» جايز نيست، اما شميم خوش اين «در خود بودن و با خدا شدن» آن قدر معطر است که مشام را نوازشي بي مثال مي دهد.
وقتي که روز اعلام نتايج مي شود و مشاهده صفحه سايت اعتکاف از «پذيرفته نشدن» پيام مي دهد، باز هم دلم مي گيرد که اين پذيرفته نشدن را بايد به حساب طلبيده نشدن گذاشت، يا بار گناه يا ...؛ نمي دانم پاسخ سوالم را، اما اين را خوب مي فهمم که پذيرفته شدگان اين خلوت به ميهماني بزرگي دعوت شده اند که موعدش «ايام البيض» نام گرفته است و معيارش مسجدي جامع در جوار حريم نور و رحمت.
آن ها که به اين ميهماني دعوت شده اند، حالا فرصت هجرتي بزرگ و ماندگار نصيبشان شده است تا از خود و منيت هاي انساني رهايي يابند و در مقصد فطرت زيارت معبود کنند.
براي من که بايد با غم جا ماندن از اين کاروان مهاجر بسوزم و بسازم ساعتي با آن ها بودن هم موهبتي بزرگ است تا لحظه هايم را هرچند کوتاه نه معتکفانه با معتکفان سپري کنم.
و حالا که مهاجران در اولين روز اعتکاف و در اولين ساعت هاي اين خلوت عاشقي، تمرين بندگي مي کنند اين موهبت نصيبم مي شود و من هم مي توانم تنفس در اين فضاي معطر به عطر عشق را تجربه کنم.
رسيدنم به فضاي صحن مسجد جامع گوهرشاد حرم مطهر رضوي، همزمان مي شود با طنين صداي موذن که از زمان شرعي اذان ظهر به افق مشهد، معتکفان در صفوف به انتظار نشسته اند و مهياي اقامه نماز جماعت هستند.
حال و هواي اعتکاف در همين اولين نما هم به دل جلا مي زند؛ قرآن هايي که زمزمه مي شود، سرهايي که در گوشه و کنار زير عبايي مخفي شده است و نمي داني چه مي خوانند، صحن مسجد که مسقف شده است و از همه مهم تر چهره هايي که در اين لحظه هاي اعتکاف معصوميت و معنويت مي بارند ...
نماز به اقامت حجت الاسلام والمسلمين گرايلي اقامه مي شود و پس از نماز نواي ذاکر که عهد با منجي را زمزمه مي کند و زيارت نامه مولا را نجوا مي کند در صحن طنين مي اندازد. در اين لحظه ها خيلي ها خلوت گزيده اند و هر قدر با خودم کلنجار مي روم که خلوتشان را بر هم بزنم و هم کلامشان بشوم، دل رضايت نمي دهد.
آخر خودم را مجاب مي کنم که به سراغ چند نفرشان بروم، آ ن هايي را انتخاب مي کنم که يا هنوز در حال آماده شدن براي خلوت هستند يا در مسير نماز جماعت به محل اقامت شان تردد مي کنند.
نفر اول مردي حدود ۴۰ساله به نام حسن اسحاقي است مي گويد اين دومين باري است که معتکف مسجد جامع گوهرشاد مي شود و از نوبت اول اعتکافش هم حدود ده سال مي گذرد. از او مي خواهم که درباره تفاوت شرايط و حال و هواي اعتکاف در اين دو دوره بگويد: «فضا خيلي تغيير کرده است. اين دوره نسبت به آن زمان نظم برنامه ها و فعاليت هاي فرهنگي خيلي بيشتر و بهتر شده است.» ادامه حرف هاي آقاي اسحاقي توصيفي است از اعتکاف در جوار حرم آقا علي بن موسي الرضا (ع) . او خيلي زيبا از اين اعتکاف روايت مي کند: «اعتکاف اينجا 2 توفيق را به همراه دارد؛ اولين توفيق همين است که انسان معتکف مي شود و از ماديات و تمام تعلقات دنيا دل مي برد. توفيق دوم نيز اين است که انسان براي ۳ روز همجوار حضرت رضا (ع) مي شود.» حرف هايش باعث مي شود به او غبطه بخورم!
«احسان رنجبر» يکي ديگر از معتکفان حرم آقاست که براي اولين بار اين توفيق نصيبش شده است.
وقتي که با اين مرد جوان هم کلام مي شوم با لهجه اي مشهدي ابتدا از حال و هواي اعتکاف مي گويد و مسرتش از اين «طلبيده شدن» بقيه حرف هايش درباره نتيجه اعتکاف است: «اعتکاف ما را به خودشناسي مي رساند . اميدوارم که خداوند اين عبادت را از من قبول کند و با پايان آن انسان ديگري بشوم.»
وقتي که چهره هاي معتکفان حرم مطهر را تماشا مي کنم، آن چيزي که پيش از هر چيز به ذهنم مي رسد حضور پرشور جوانان است؛ به گونه اي که يافتن يک مرد مسن و يا حتي ۵۰-۴۰ ساله در ميان جمعيت معتکف کار سختي به نظر مي آيد. در ميانه گفت و گوهايم با معتکفان طلبه، جواني را مي بينم که در حال تردد در مسير است. به سراغش مي روم و دقايقي هم صحبت مي شوم.
حرف هاي او هم روايتي است از حضور پرشور جوانان: «بعضي از افراد که نگاه منفي به جامعه دارند اگر در اين فضا بيايند و حضور جوانان را ببينند نظرشان تغيير مي کند.اينجا ما به خوبي مي فهميم، ناهنجاري هايي را که برخي اوقات در جامعه مي بينيم واقعيت جامعه نيست و به قولي «کف روي آب» است.»
ادامه حرف هاي مختاري، پاسخ به اين سوال من است که مهم ترين توشه اعتکاف بايد چه باشد:«اعتکاف بستري است که برخي از جنبه هاي حيات انساني در آن پررنگ مي شود.معتکف بايد بتواند اين جنبه هاي پررنگ شده را به همان صورت حفظ کند.»
پ. ن :
* اگر نبود این همت همسر محترمه و لطف بزرگش در نو نوار کردن رنگ و لعاب این خانه متروکه شاید حالا حالا ها دل ما هم قنج نمی رفت برای یک به روز رسانی حتی در همین حد کپی کردن مطالب ساده چاپ شده در روزنامه !
* روزهای عجیب غریبی را گذراندم.از پارگی رباط جانبی پای راست در جریان بازی فوتبال شروع شد تا سه هفته در خانه نشینی و کلی حرف که در ذهن آمد و رفت و نوشته نشد !
برچسبها: اعتکاف, امام رضا, ع